ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

ملودي و لوازم جديد

عزيزه دلم خيلي وقت بود كه به فكر بودم . اينجا توي بوشهر ما يه سري محدوديت داريم . اول از همه هواي خيلي گرم كه خودش باعث ميشه آدم لذت نبره از بيرون رفتن . دوم كمبود پارك و لوازم بازي براي سن شما . نبود يه تاب كه محافظ داشته باشه . يا كج و معوج هستن يا چون فلزي هستن زنگ زدن و بدن اذيت ميشه . سرسره ها هم كه ماشا الله بچه ها به جاي اينكه از پله هاش بالا برن از خود سطح شيب دار ميكشن بالا تازه اونم با كفش . معلوم نيست با اون كفشا كجا ها كه نرفتن . كه خلاصه مركز آلودگيه . بعدش زير نود درصد وسايل بازي به جاي فوم نرم سيمان هست كه اگه بچه افتاد معلوم نيست چي سرش مياد . يه شهر بازي بود ميبردمت نزديك خونمون كه اونم بعد از پيام خاله هدي تصميم گرفتم نبرمت...
18 تير 1391

دخمل باهوش مامان

الهي من فداي اون هوشت بشم . اكثر وسايل و به اسم ميشناسي و كافيه بگم ملودي برو بيارش . تندي ميري و مياري . باباي بدجنس هم از اين هنرت بعضي وقتها سوء استفاده ميكنه و ازت كار ميكشه . مثلا ميگه باباجون بيا اين تلفن و بده مامانت باهاش كار دارن شما هم گول ميخوري و تندي مياري واسه من . البته سر راه چند تا شماره هم ميگيري . اگرم چيزي رو نشناسي اگه با انگشت بهش اشاره كنم ، مسير انگشت و نگاه ميكني و تندي ميري مياريش . اگه كار بد بخواي بكني ( منظورم از كار بد مثلا دست زدن به كنترله . آخه من خيلي روي هر چيزي حساسم . بچه نبايد به چيزايي كه مال خودش نيست دست بزنه ) تا ميگم نه . شما هم بر ميگردي منو نگاه ميكني و انگشت اشاره دست راستت و ميزاري روي لبت ...
18 تير 1391

واي خدايا ....................

عزيزه مامان دايي حامد امروز يه سي دي آورده داد كه بفرستم براي دوست ناهيد جون. كه عكس هاي خودش و خانومش و من و شما و بابايي بود داخله سي دي . وقتي ديدم يه عكس دارم كه شما توي شكم مني كلي جيغ زدم . توي اين عكس خيلي خوب معلومي عشقم . هر كي گفت اينجا من چند ماهمه ؟  داخل ماه 8 هستم . ديدين چقدر شكمم كوچولو هست ؟ ياد روزهايي افتادم كه ميرفتم پيش خانم دكتر نصيري براي چكاپ هاي ماهيانه دوران بارداري . هميشه ميگفت من نميدونم اين بچه كجاي تو هست ؟ بهت ميگفت ني ني نامرئي . آخه همه مامانا شكماشون اين قده بزرگ بود كه به زور راه ميرفتن اما من تا 3 روز به زايمان هر روز 3 طبقه پله ميومدم سر كار بالا . سر همين قضيه يه بار منو ترسوند . گفت يه سون...
17 تير 1391

شيرين كاري ها و پيشرفت هاي اخير ♥♥♥♥♥♥♥♥♥

  عزيزه دل مامان جديداً وقتي مي خوام ماميت و تعويض كنم ، تا صداي چسب و ميشنوي خوشحال ميشي و تندي فرار ميكني از دستم و ميري توي خونه ات . فقط خوبه كه جيش نميكني . بعد از كلي دوندگي اين جانب به دنبال شما البته به صورت چهار دست و پا بالاخره مياي بغلم . اما تا مامي و ميزارم زيرت و مي خوام ببندمش پاهات رو سيخ ميكني و نميزاري . خلاصه يه ربعي طول ميكشه تا بتونم ماميت كنم. كاري كه قبلا كمتر از 30 ثانيه طول ميكشيد . اما منم بدجنسي ميكنم و شروع ميكنم رونات و ماچ ماچي كردن و تو هم غش ميكني از خنده . خودت هم عادت كردي تا ماميت بسته ميشه با دوتا دستات ميكوبي روي پاهات تا ماچ ماچيت كنم . از اونجايي كه شما تنبلي و نمي توني بدوبدو كني م...
14 تير 1391

اداي قهقهههههههههه

از دست تو فسقلي . الان  يه هفته است تبليغ مولفيكس و ال جي توي كانال GEM TV رو كه ميبيني روي زانو هات بلند ميشي و شروع ميكني دهنت تا آخر وا ميكني و هي هاهاها ميكني . معلومه داري ادي خنده در مياري و دستات و بالا و پايين ميكني . عاشق پيام بازرگاني هستي .  ...
12 تير 1391

ملودي تنها مي ايسته.............

عشقمممممممممممممممم . سلام نفسه ماماني . ديروز بعد از ظهر داشتم توي كمدت مي گشتم و لباس ست ميكردم و فكر ميكردم امروز چي بپوشم تنت واسه بيرون رفتن . شما رو لخت كرده بودم با يه مامي بودي . لختت خيلي خوشگله . هر بار كه در اين حالي كلي مي خولم همه جات و تو هم ريسهههههههههه ميري . فداي تك تك سلول سلول بدنت كه اين همه خوشمزه است . از موضوع اصلي پرت شدم . ببين عشقت با من چه كرده . مجنون شدم من به خدا. تا برگشتم ديدم واستادي وسط اتاق و دستات و به طرفين باز كردي و تعادلت رو حفظ كردي . اولش شوك شده بودم . تا به خودم اومدم يه دقيقه اي شد . نشستم و برات دست زدم و شروع كردم گفتن ماشا اله ماشا اله ( ريتميك بخونيد ) . تازه فهميدي چكار كردي و خودت تنها...
12 تير 1391