ملودیملودی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

خوش آهنگ ترین ملودی دنیا

می خواهم برگردم به روزهای کودکی 

آن زمان ها که

پدر تنها قهرمان بود

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد 

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... 

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود 

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...

نوروز و بهار 1403

عزیزم به همین سرعت داره بهار از راه میرسه ...... هر چند واقعا امسال دل و دماغ ندارم مامان مریم نیست ناهید جون نیست اما چاره ای جز ادامه دادن ندارم ..... برات لباس خونگی هات و خریدم ...... بیرونی چیز خاصی نمیخوای چون تابستون کلی برات خرید کردم ....سال 1402 که بدترین سال عمر هممون بود امیدوارم سال جدید پر از اتفاقات خوب باشه قبل عید هم بابا سعید میاد پیشمون کاش ناهید جونم بود هر چند روحش کنارمونه بدون شک ...
15 اسفند 1402

زمستان 1402

عشقم دو ماه از زمستون هم گذشت ..... این دت خیلی درگیر بودیم درگیر امتحانات ترم اول که کل دی طول کشید ....7 بهن هم بابا سعید اومد پیشمون و من از فداش قشنک تا همین لان کمخرم داغونه و کاملا بیشتر اوقات توی رختخواب بودم . چند تا عکس از قبل مریضی م دارم که میزارم برات رفتیم کنسرت گرشا رضایی تولد مانیا هم بود 4 بهمن و اولین تجربه ارایش کردن اونم به اصرار من دوستات توی مهمونی همیشه ارایش داشتن گفتم بیا ارایش کنم کلا از ارایش و لاک و این چیزا خوشت نمیاد زیاد این عینک ه هدیه دادی به مانیا بابا اجرا داشت از اونجایی که من نمیتونست راه برم یه شب شما باهاش رفتی و چند تا عکس ازت گرفته بابا ...
28 بهمن 1402

پاییز و پر کشیدن مامان قشنگم 1402

خب عزیزم دو هفته از باز گشایی مدارس گذشت و مشغولی روزا حسابی شبا هوا کمی بهتر شده و میریم کنار دریا دوست شدی حسابی با ای دوتا البته یکیشون شب اخر که این عکس و گرفتم مربض به نظر میومد و مجدد که رفتیم ندیدمش 😔 اینم شب دیگه که با خاله نرگس رفتیم ساحلی با اجازت لب به بادمجون نمیزدی تا اینکه یه غذای فرانسوی به اسم راتاتویی توی نت دیدی و اومدی گفتی میخوام و اینگونه شد که حسابی بادمجون خور شدی و اینم عکس با برنامه تازه نوشت 1 ابان یعنی نمیدونم از کجا باید شروع کنم که دست و دلم بره به نوشتن ........ اون از تابستونمون که با رفتن مامان مریم شروع شد و اینم از پاییزم...
12 مهر 1402

تابستان 1402

خب شروع تابستون و که برات نوشتم که درگیر فوت و مراسم های مامان مریم بودیم روزا رو سر میکردیم باباشی 21 تیر کنسرت داشت هرچند حوصله رفتن نداشتم اما زندگی جریان داره بخاطر دل تو و دل بابا که تنها نباشه رفتیم با خاله زهرا و سلینا و عسل دختر خواهر خاله زهرا نفسم بالاخره بعد از حدود دوماه که مشغول جمع کردن خونه شدیم 23 تیر اثاث کشی کردیم به خونه جدید .... چون کولرهامون مشکل داشت دو سه روزی خونه عمه انیس موندیم و بعد اومدیم خونه جدید . یادش بخیر همیشه موقع جابجایی میرفتیم خونه مامان مریم میموندیم 😔 اخرین عکس از خونه قبلی و اینم خونه جدید ...
4 مرداد 1402

پر کشیدن مامان مریم

جان دلم توی پست بهار مفصل نوشتم که چطور بهارمون خزون شد با رفتن مامان مریم ..... دقیقا یکم تیر ماه مامان مریم رفت در حالی که فقط 63 سال و یک ماه عمر داشت .... کلی امید کلی ارزو رو هم با خودش برد ....... میتونم بگم بدترین روزای عمرم و تجربه کردم و هنوز هم بعد از گذشت 17 روز هنوز باورم نشده و امید دارم که باز برگرده باز بخنده باز بریم خونش باز باز باز ......😭 اما حیف که بازی در کار نیست مامان مریم خیلی جنگید با سرطان سینه جنگید اون و شکست داد اما حیف که سرطان اینبار مغز استخوان و خونش و کامل درگیر کرد و دیگه نتونست و جونی نداشت که به جنگیدن ادامه بده خیلی درد کشید خیلی اذیت شد امیدوارم الان لا اقل به ارامش رسیده باشه و بی شک که جاش بهترین ج...
17 تير 1402

سال تحصیلی 1402 - 1403

خببببب عشقم یه سال تحصیلی جدید یه مدرسه جدید یه تجربه جدید و یه مقطع جدید امسال به امید خدا میری کلاس هفتم و خداروشکر کارنامه ششم رو هم گرفتیم و با نتیجه عالی وارد مرحله متوسطه اول میشی . به امید خدا مدرسه غیر دولتی نرگس قراره بری و پرونده رو بردیم و با هم تحویلشون دادیم یک سری کار هم گفتن باید انجام بدید مثل چک بهداشت و بینایی سنجی که انجام دادیم و عکس هم باید میگرفتی با مغنعه مشکی که اون هم انجام دادیم قدت 154 سانتیمتر وزن 42 کیلوگرم باهم مدارک بهداشت و پرونده رو بردیم مدرسه رو هم دیدی از نزدیک اخه من دورت بگردم کی اینهمه بزرگ شدی ننه 😍 امشب رفتیم و عکس و گرفتیم و بی...
23 خرداد 1402

فارغ التحصیلی پایه ابتدایی

برای اون دسته از افرادی که نمیدونن بگم که پست سال تحصلی مداوم در حال آپدیت شدن بود اما دیدم که این مراسم جا داره که یدونه پست جدا براش بزارم خب عشقم اول خرداد اخرین امتحان که املا بود رو دادین و 2 خرداد براتون جشن فارغ التحصیلی گرفته بودن اول چند تا عکس بزارم از عکس فارغ التحصیلی پیش دبستانی و جشن الفبای کلاس اول وای که خاله ریزی بودی فقط اونروز به همراه هم رفتیم مراسم رو توی مراسم رفتین و شعر خوندین و یکبار هم رفتید و سوگندنامه خوندین پیامی که خانم نقاشی براتون گذاشته بود و اینم پیام معلم کلاس اولت خانم موسوی عزیز ...
4 خرداد 1402

ووووووو تولد 12 سالگی

هوراااااا توادت از راه رسید . خدارو.شکر امسال هم تونستم برات تا حالا لحظات خوبی و اماده کنم . توی عید بود که مزون مایا همونجایی که لباس تولد پارسالت و گرفته بودیم تم تولد گذاشتن و رزرو شروع شد و منم دیدم بهترین موقعیته که برای تولدت اونجا رزرو کنم عکس و و اینجوری شد که رفتیم و کلی عکسای خوشگل ازت گرفتن که وقتی چاپ بشن حتما میزارم برات کیم خوشگلشون از کیک نفس بود 😍 لباس نازت مایا مزون که کاپ کلاه و کفش هم ست داشت و تم قشنگشون از ساتیا بیبی عکاسای هم استودیو صالحی بود عکاسشون اتلیه رو 30 فروردین رفتیم ..... امروز 31 فروردین هم رفتیم خونه مامان بزرگ و باز تولد داشتیم البته فقط ک...
1 ارديبهشت 1402

بهار 1402

خب امسال بهار پر شر و شوری خواهیم داشت حالا بهت میگم چرا . اول بزار یه عکس بزارم از تولد خاله نرگس . روزی بابا سعید اینا رفتن خاله نرگس  و بردیم هتل ژرمانسیکا که باباشی اجرا داشت و براش تولد سوپرایزی گرفتیم و بابا هم براش تولد مبارک و خوند و کلی سوپرایز شد خب بریم سراغ داستان بهار . از طرفی تا تولدت چیزی نمونه 7 روز دیگه و الان که دارم برات مینویسی 22 فروردین سه شنبه هست و هفته دیگه سه شنبه تولدته . فعلا برات نوبت آتلیه و تم و لباس رزرو کردک که بریم عکس بگیرم برای 30 فروردین . و احتمالا مثل پارسال باز بیرون با دوستات برات جشن میگیرم البته هنوز برنامه تولد گرفتنمون و تاریخش معلوم نیست . از طرف دیگه چون ششم هستی حسابی گیر امتحان ه...
22 فروردين 1402