ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

وقتي جمعه آدم توي خونه بيكار مي مونه ..............

جمعه رو از بس هوا گرم بود جايي نرفتيم و خونه بوديم . شما كه شب خوابيدي منم نشسته بودم بيكار و دست زدم به خلاقيت . از مشتي چيز به درد نخور برات يه تل خوشگل درست كردم . حالا مواد لازم : يك تل كه گل روش و بچه تون شكسته باشه و زشت شده باشه  مقداري خورده كامواي رنگي چند عدد مرواريد روبان هاي كوتاه و تكه تكه كه به هيچ دردي نميخوره  ميزاني ذوق و طراحي  و در آخر يه دخمل خوشگل كه تل و روي سرش بزارير و عكس بگيريد  نتيجه اش ميشه اين ................... اگه ميخواي نتيجه اش رو ببيني بيا ادامه مطلب ♥♥♥♥♥♥♥♥♥ اينم يه ژست خوشگ...
9 مرداد 1391

روز چهار شنبه و پنج شنبه 4 و 5 مرداد 91

چهارشنبه و پنج شنبه تا عصر خونه بوديم چون ماشين تعمير گاه بود كه خراب كاري كارواش و درست كنن . ( بزن دست قشنگه رو خسارت و گرفتم ازش  ) پنج شنبه عصر باباشي رفت و ماشين آورد و رفتيم دور بخوريم . البته باباشي هم باهامون بود . روكش ام وي ام بوشهر گير نمي يومد ، واسه همين به بابا سعيد گفتم برام بخره و بفرسته كه اونم فرستاده بود . خونه پيش دايي حامد بود . رفتيم تحويل گرفتيم روكش و و قرار شد تا باباشي هم هست بريم كه بندازن برامون. كل بوشهر و گشتيم ، چون ميگفتيم خودمون روكش داريم ، قبول نميكردن بندازن و دست از پا دراز تر برگشتيم خونه . اينم از كسبه خوب شهر بوشهر كه سيري زده زير دلشون .  ...
9 مرداد 1391

اندر احوالات بنده و ملودي خانوم

قبل از هر چيز واقعاً از همه شما ها كه بهم سر ميزنيد و با نبودنم نگران ميشين تشكر ميكنم . من كلا دوست و رفيق زياد ندارم . اما خوشحالك كه دوستاي خوبي مثل شماها پيدا كردم به بهونه وبلاگ ملودي . ممنون هزاران بار ممنون . خب از چهارشنبه ( پايان وقت اداري ) تا شنبه صبح ( اول وقت اداري ) غيبتم موجه هست . اما از شنبه تا الان : شنبه صبح مامان بيدار شد كه آماده بشهو بره سر كار . ديد خاله مريم اومده و داره شير براي شما درست ميكنه كه داري توي خواب تكون تكون ميخوري و شير مي خواي . ديدم خاله مريم هي بينيش رو ميكشه بالا  . اومدم گفتم چته ؟ گفت سرما خوردم   . منم انگار كه گفته طاعون گرفتم . گفتم بدو زود وسايلت و جمع كن و برو . تا ب...
9 مرداد 1391

سفارش بافتني

ديروز توي ني ني سايت از سايت يكي از خانوم ها چند تا بافتني انتخاب كردم و برات سفارش دادم . چون كاپشن داشتي يه پليور واسه ات سفارش دادم و چند تا كلاه و هد . عكس هاي توي سايتش و ميزارم برات و هر وقت تحويل داد عكس هاي خودش هم ميزارم . كلاه هندونه اي  بقيه ادامه مطلب ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥   فقط هد بندش هد بند پاپيوني كلاه و پاپوش به همراه شال و وارمر گوش از همين مدل هد بند جغد اگه دوست داشتين اينم آدرس وبلاگ خانومي كه مي بافن كارهارو  handmade.blogfa.com ...
2 مرداد 1391

ملودي با قدم هاي بيشتر و تعادل بيشتر

تعداد قدم هات به 6 تا رسيده و تعادلت خيلي بهتر شده . فكر كنم تا چند روز آينده واقعاً بدو بدو كني . بالا رفتن از پله ، مبل و تخت هم بلدي بودي و از ديرزو پايين اومدن ازشون هم ياد گرفتي اينم يه پيشرفت بزرگ ديگه . و مدت زمان ايستادنت به 2 دقيقه رسيده . اينم چند تا عكس كه پستت بدون عكس نباشه  ملودي روز جمعه خونه ناهيد جون اينا مشغول خوردن ناهار . عاشق مرغ و گوشتي . نوشه جونت عشقم  ...
2 مرداد 1391

سوغاتي هاي ناهيد جون

عزيزه دلم ناهيد جون و بابا سعيد پنج شنبه صبح اومدن و امروز ساعت 8:30 برگشتن تهران . بازم شرمندمون كرده بودن و سوغاتي واست آوردن . دستشون درد نكنه .  اين بالاپوشم با دستاي پر از محبتش واست بافته  مامانه مهربونم دستت و مي بوسم . خيلي به ناهيد جون وابسته هستي عزيزه دلم . ديشب كه خونمون بودن و رفتن خونه خودشون ، با اينكه برده بودمت توي اتاقت كه نفهمي اما خيلي گريه كردي . الهي فدات بشم نانازه من  ...
2 مرداد 1391

درد و دل با خدا

كوچيك تر كه بودم فكر ميكردم بارون اشك خداست  ولي مگه خدا هم گريه ميكنه ؟ چرا بايد دل خدا بگيره ؟ دوست داشتم زير بارون قدم بزنم  تا بوي خدا رو حس كنم ، اشك خدا رو توي يه كاسه جمع كنم تا وقتي دلم گرفت كمي بنوشم تا پاك و آسماني بشم  آسمان كه خاكستري مي شد ، دله منم ابري ميشد  حس ميكردم كه آدما دل خدارو شكستن و يا از خدا غافل شدن همه ميگفتن بارون رحمت خداست ............. اما حس كودكانه من مي گفت : خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گريه ميكنه  اي خدا جون يعني زماني كه بارون مياد دل تو هم از دست ما آدم بدا گرفته ؟ پس اگر تو هم دلت ميگيره و گريه ميكني ، پس ما كجا بريم و درد دلمون و با كي در م...
31 تير 1391