ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

ملودي در گذر ايام

ملودي 12 ساعته توي بيمارستان تامين اجتماعي بوشهر بقيه در ادامه مطلب ...................... ملودي 1 ماه و چند روزه  ملودي دو ماه چند روزه  ملودي سه ماه و چند روزه  ملودي چهار ماه و چند روزه  ملودي پنج ماه و چند روزه  ملودي شش ماه و چند روزه  ملودي هفت ماه  و چند روزه  ملودي هشت ماه و چند روزه  ملودي نه ماه و چند روزه ملودي ده ماه و چند روزه  ملودي يازده ماه و چند روزه  ملودي 12 ماهه ملودي 13 ماهه ملودي 14 ماهه خدايا شكرت . خيلي خانم شدي. امروز كه عكسات و ميديدم متوجه ش...
28 خرداد 1391

پارك بانوان جمعه 26 خرداد 91

ديروز صبح خيلي دختر خوبي بودي و تازه ساعت 11:30 با ، باباشي البته با ماشين مامان ( چون بابا كه صندلي ني ني نداره ) رفتين و واسمون از بيرون ناهار گرفتين . يه يك ساعت و نيمي شد و بابا ميگفت دختر خيلي خوبي بودي . فقط ميگفت كمرم درد گرفت. منم گفتم پس ببين منه بيچاره چي ميكشم قبلا با بابا تا سوپر سر كوچه رفته بودي اما اين اولين تجربه بيرون رفتنت به مدت طولاني بود.  الهي من فدات بشم كپله مامان  بقيه ادامه مطلب ♥♥♥♥♥♥♥ اينم يه كار جديد . قبلاً من بايد مي نشستم و شما رو مي نشوندم توي بغلم و تاب ميخوزديم اما ديروز بالاخره ترست ريخت و نشستي توي تاب البته شب قبلش هم توي پ...
27 خرداد 1391

چهار شنبه 24 خرداد ـ پارك تي وي

با هم بعد از ظهر رفتيم پارك تي وي و لب دريا نشستيم. از سر و صدا و آب بازي بچه ها كلي ذوق كردي. بعدش هم كه رفتيم تريا ساحل و يه شكلات بستني خوشمزه خورديم .  تو هم كه عاشق بستنييييييييييييييييي بقيه ادامه مطلب ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥   اين لاك پشته هم لب دريا ديديم و كلي ذوق خوردي واسه اش اما تا خريداري شد و اومد دست شما با يه گاز قشنگ سوراخش كردي. دست گلت درد نكنه دخترم  ...
27 خرداد 1391

اولين خراب كاري ملودي توي مهموني

جونم برات بگه توي بوشهر ما به دلايلي زياد خونه كسي نميريم . دليل اول از خانواده خودم كسي رو اينجا ندارم . دليل دوم  خونه بابا و مامان باباشي هم به دلايل متعدد صد سالي يه بار ميريم البته من و شما ، بابا سر ميزنه . خونه دوستاي مامان هم فقط خاله نرگس هست كه ميريم اونم چون شوهر نداره و وقتش باز تره البته اونم فقط جمعه ها چون سر كار ميره  و بقيه دوستام شوهر دارن و شبا ميخوان اگرم مهموني ميرن يا مهمون براشون مياد با همسراشون باشن و از اونجايي كه باباشي زود زودش ساعت 11 شب مياد خونه ما نميتونيم بريم توي محافلشون. بيشترين جا و ميشه گفت تنها ترين جا خونه عموي باباشي هست و چند ماهي يه بارم خونه دايي كوچيكه باباشي . خلاصه حسرت يه شب نشيني مون...
24 خرداد 1391