درد و دل با خدا
كوچيك تر كه بودم فكر ميكردم بارون اشك خداست
ولي مگه خدا هم گريه ميكنه ؟
چرا بايد دل خدا بگيره ؟ دوست داشتم زير بارون قدم بزنم
تا بوي خدا رو حس كنم ، اشك خدا رو توي يه كاسه جمع كنم
تا وقتي دلم گرفت كمي بنوشم
تا پاك و آسماني بشم
آسمان كه خاكستري مي شد ، دله منم ابري ميشد
حس ميكردم كه آدما دل خدارو شكستن و يا از خدا غافل شدن
همه ميگفتن بارون رحمت خداست ............. اما حس كودكانه من مي گفت : خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گريه ميكنه
اي خدا جون يعني زماني كه بارون مياد دل تو هم از دست ما آدم بدا گرفته ؟
پس اگر تو هم دلت ميگيره و گريه ميكني ، پس ما كجا بريم و درد دلمون و با كي در ميون بزاريم ؟ من مي دونم كه تو از دست كاراي عجيب و غريب ما بنده هات دلت ميگيره و حتي به روي اونا هم نمياري ..........اما من مثل تو بزرگ و قوي نيستم و وقتي دلم ميگيره فقط دلم خوشه كه تو هستي تا بهت پناه ببرم اما بازم از بنده هات دلم ميگيره و دلم ميگيره .
ابري هستم اين روزا . دليلش شخصيه اما واقعاً به آرامش نياز دارم . واقعاً محتاج يك لحظه آرامشم . توي اين ماه دعا براي من هم فراموش نشه لطفاً