ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 15 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

گل گشت

1390/12/6 11:43
1,438 بازدید
اشتراک گذاری

چهار شنبه و پنج شنبه حنابندون و عروسي پسر عموي بابا ( مرتضي ) بود . شما پيش مريم جون موندي و من و بابا رفتيم . شب عروسي موقع عروس كشون خيلي خوش گذشت و من و بابا حسابي شيطوني كرديم و كلي بهمون خوش گذشت و حدود ساعت 5 صبح بود كه عمو سعيد دوست بابا و عمو امين رو رسونديم خونشون و بر گشتيم خونه . عمو سعيد گفت فردا داريم ميريم باغمون توي سعد آباد شما هم بياين . خلاصه ساعت 8 بيدار شديم .( البته به زور ) و رفتيم دنبال عمو امين و راهي شديم . خيلي خوش گذشت با اينكه خانواده عمو سعيد رو من اولين بار بود ميديدم طوري برخورد ميكردن كه انگار چند ساله ميشناسن من رو . اينم چند تتا عكس از ديروز 

 

 

اين شرشره هاي دست ملودي هم باقي مونده فضولي هاي مامانه از عروس كشونخجالت

 

 

اينجا منتظر بوديم تا عمو سعيد بياد جلومون . چون باغ و بلد نبوديم

 

 

 

 

ببينيد شهرمون چه سر سبز شده . اي جانم

 

 

پشت ملودي پر بود از نخل هاي خوشگل 

 

 

ملودي بغل عمو سعيد مهربون 

 

 

ملودي و مامان 

 

 

ملودي و باباشي 

 

 

 

اينم حامد (پسر خواهر عمو سعيد ) و امير حسين ( پسر برادر عمو سعيد ) 

 

 

خلاصه كه خيلي خوش گذشت . ناهار هم زحمتكشيده بودن و جوجه كباب درست كرده بودن اونم روي آتيش . جاتون خالي .

باباي عمو سعيد و برادرش هم داشتن شاخه هاي زيادي نخل ها رو ميچيدن و آتيش ميزدن اينم آتيش ناز 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)