گل گشت
چهار شنبه و پنج شنبه حنابندون و عروسي پسر عموي بابا ( مرتضي ) بود . شما پيش مريم جون موندي و من و بابا رفتيم . شب عروسي موقع عروس كشون خيلي خوش گذشت و من و بابا حسابي شيطوني كرديم و كلي بهمون خوش گذشت و حدود ساعت 5 صبح بود كه عمو سعيد دوست بابا و عمو امين رو رسونديم خونشون و بر گشتيم خونه . عمو سعيد گفت فردا داريم ميريم باغمون توي سعد آباد شما هم بياين . خلاصه ساعت 8 بيدار شديم .( البته به زور ) و رفتيم دنبال عمو امين و راهي شديم . خيلي خوش گذشت با اينكه خانواده عمو سعيد رو من اولين بار بود ميديدم طوري برخورد ميكردن كه انگار چند ساله ميشناسن من رو . اينم چند تتا عكس از ديروز
اين شرشره هاي دست ملودي هم باقي مونده فضولي هاي مامانه از عروس كشون
اينجا منتظر بوديم تا عمو سعيد بياد جلومون . چون باغ و بلد نبوديم
ببينيد شهرمون چه سر سبز شده . اي جانم
پشت ملودي پر بود از نخل هاي خوشگل
ملودي بغل عمو سعيد مهربون
ملودي و مامان
ملودي و باباشي
اينم حامد (پسر خواهر عمو سعيد ) و امير حسين ( پسر برادر عمو سعيد )
خلاصه كه خيلي خوش گذشت . ناهار هم زحمتكشيده بودن و جوجه كباب درست كرده بودن اونم روي آتيش . جاتون خالي .
باباي عمو سعيد و برادرش هم داشتن شاخه هاي زيادي نخل ها رو ميچيدن و آتيش ميزدن اينم آتيش ناز