ملودي و پوست پرتقال
امان از دست بچه ها. ديشب خونه عمو رضا داشتم بهت پرتقال ميدادم . قبل اينكه پوستش بگيرم از دستم گرفتيش و ميكشيدي به لثه هات و قهقه ميزدي منم برات تكرار ميكردم كلي ميخنديدي . خلاصه پوستش گرفتم و دادم خوردي پرتقال رو . بعدش گذاشتم پيش اسباب بازي هات تا بازي كني . يهو ديدم دست كردي توي بشقاب و پوست پرتقال و ميكشي لثه ات و ميخندي. تا از دستت ميگرفتم جيغ ميزدي و گريه ميكردي و تا ميدادم دستت خنده ميكردي اونم از ته دل . خلاصه بچه پوست پرتقال خور نديده بوديم كه ديديم . در كل از پرتقال خيلي خوشت مياد وقتي پرتقال ميبيني سعي ميكني هر طور شده خودت و برسوني به ظرفش . قوربونت برم شكموي من .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی