ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

زمستان 1399( همه اتفاقات در این پست آپ میشه )

1399/10/5 22:56
1,501 بازدید
اشتراک گذاری

5 دی

خب عشقم رسیدیم به اخرین فصل از سال 1399 و اخرین فصل زمستون قرن 1300. سال 99 میشه گفت همه روزاش اخرین روزه توی قرنه .از یک فروردین بگیر تا 29 اسفند امسال . 1 دی ناهار رفتیم خونه مامان مریم چون ظهرش میخواستیم بریم چند جا کار داشتیم . با ممان مریم رفتیم گلفروشی مبخواست برای خونشون گل بخره 

من فدات بشم که مواظب بودی مامان مریم نیوفته 

میگم این چه ژستیه ؟ میگی مثلا داره منو بادمیبره 

گل دونامون داره گل میده 

باباشی که چند مدتیه نیستو فاطمه اخر هفته اومده بود پیش ما و کلی بهت خوش گذشت باهاش . دیروز بارون میومد . ناهار اش رشته درست کردم و نشستیم توی تراس و از هوا و نم نم بارون کلی لذت بردیم 

فاطمه با خودش مهر اورده بود و دستبند درست میکرد منم صبح یعنی 5 دی گذاشتمتون خونه و رفتم خرید بر که گشتم دیدم تا برای خودت دستبند درست کردی .اینم اولین هنر دست خودت . اخه من فدای اون دست و پنجولت بشممممم

ناهار ساندویچ اماده کردم و گفتم ببریم هوا خو.به بیرون یکمم اب و هوای سرتون عوض بشه 

10 دی 

از اولی که تلویزیون داره تبلیغ کریسمس میکنه همه اش میگفتی مامان لباس کریسمسی . گفتم برم برات پارچه بگیرم کهمتاسفانه هر چی گشتم پاره مناسب پیدا نکردم خلاصه اینجوری شد گفتم ولش کن . داشتم توی کمد لباس هامو جابجا میکردمن چشمم خورد به یدونه بلوز خودم که مناسب بود و برای شما مثل پیراهن میشد گفتم بهتره که حالا ازش استفاده کنم و نتیجه ش شد کلی عکس کریسمسی خوشگل و جوراب بابا نوئل هم داشتی و کلی ذوق کردی خلاصه . 

من فدات بشم که توی این عکسا صورتت دیگه کاملا خانومانه شده  و از بچگی در اومدی 

سه تاشو گذاشتم توی قاب کریسمسی برات

دیشب نشسته بودی با مامان مریم قران میخوندی 

خخخخ امشبم با بابا اهنگ میخوندی 

یک بعد از ظهر مادر دختری 11 دی

رفتیم برای خودمون پارک ریشهر و از هوای بهاریش لذت بردیم 

بابا چون دیگه اکثر اوقات کیش هست و نیست پیشمون زمان هایی که برمیگرده میریم پیک نیک درست و حسابی باز هم رفتیم بنه گز و واقعا خوش گذشت مثل سری قبلی کلا هم شما هم بابا فوق العاده همسفر و همراه های خوبی هستین و کنارتون خوش میگذره 

اسمون ابری بود و چند قطره شروع کرد به باریدن. گفتم مامان جان اینو بنداز سرت یه وقت خیس نشه . شروع کردی دعا کردن خدایا بارون نیاد و بارون قطع شد دعاهات واقعا به درگاه خدا همیشه مستجاب میشه من فدای اون دل مهربونت

تا بارون تموم شد رنگین کمون کشیدی 

بعد ناهار چی میچسبه لم دادن 

هنر عکس جوجه خانوم

عصر و بساط سیب زمینی اتیشی و بلال 

تو راه برگشت برای باغچمون هم یدونه نهال نارنج خریدیم 

اینم باغچه خوشگلمون

گلمون باز شده. بقیشونم هم همه غنچه دارن و کم کم باز میشن 

تازه نوشت 15 دی

اینروزا هوا واقعا بهشته و با اینکه از درس و کار بیرون و کار خونه واقع خسته میشم اما دلم نمیاد تو خونه بمونیم و دلم میخواد با همه محدودیت ها بخاطر کرونا کاری کنم که از زندگی لذت ببری . دیروز رفتیم اسکله بندرگاه و غروب زیبا رو نگاه کردیم 

پلنگای کی بودیم ما با چشم رنگی

و اینم غروب زیبا 

امروز یعنی 15 مرداد کلی درس داشتی و امتحان مطالعات هم داشتی و خیلی خسته بودم رفتم دراز بکشم اما قبلش رفتمتوی حیاط تا باغچه و گلا رو اب بدم انقدر هوا قشنگ بود گفتم نه نخواب برین بیرون . خلاصه تند اماده شدیم و رفتیم . گفتم ببرمت پارک . این پارک نزدیک خونمونه و تقریبا چسبیده به خونه عمه انیس اینا .تاب و با الکل استریل کردم و برای خودت تاب بازی کردی . واقعا اوضاع سخت شده قبلا راحت بازی میکردی الان کلی قبل و بعدش الکل مالی میشی خودت و محل 

از خونه یکم نون برداشتم تا ببرمت کنار دریا چون این فصل مرغای دریایی میان دقیقا لب ساحل و و بالای سر و کول ادم رد میشن 

دریا و غروب زیبا

اخه من فدات بشمممممم تا مجسمه میبینی بدو بدو میری میگی عکس بگیرم ازت و اخه نگاه ژستت و ادای خانومه رو در اوردی 

تازه نوشت 20 دی 

عشقم دیروز جمعه بود وهوا چون خوب بود و باباشی هم بود باز رفتیم پیک نیک اینبار رفتیم طرف های چاکوتاه 

حموم افتاب گرفته بودی با پوشش اسلامی 😂

اسمون و ابی و درختا پر از بلبل بود 

از هر چه بگذریم سخن شکمو بازی خوش تر است 

در مسیر برگشت بابا داشت میگفت سر کوچمون جوجه رنگی اوردن . پیاده شدنمون همانا و خریدن دوتا اردک همانا . جوجه نخریدم چون قیافه هاشون معلوم بود دارن میمیرن بیچاره ها .اردکگ خریدیم ولی صدای جوجه میدن .مامان مریم میگفت احتمالا تخمشونو گذاشتن زیر مرغ به همین خاطر صدای جیک جیک دارن 

معرفی کگنم خدمتتون اعضای جدید خانواده دلبرو ( زرد) و جیگرو(سیاه) که اسم هاشون و خودت گذاشتی .خودت هم مامانشونی .جیگرووووو خیلی شیطونه 

امشب تولد اقا سید بود (شوهر عمه انیس) و فردا هم تولد عمو امین . برای همین دوتا کلیپ براشون ضبط کردیم با فلوت و فرستادیم 

دلربای مامان 

تازه نوشت 28 دی 

همون طور که توی پست مدرسه هم گفتم بخاطر تعطیلی یکشنبه روز شنبه هم تعطیلتون کردن . 4روز تعطیلی خوبی بود و اقعا هممون بهش نیاز داشتیم . شب اول چهارشنبه شب به دعوت عمو محمد رفتیم باغشون تا پنجشنبه شب و عالیییی بود همه چی .فاطمه عمه انیس هم با خودمون بردیم 

این منقل و تازه درست کرده بودن و فوق العاده بود 

بعد از خوابین شما و پناه کوچولو ساعت 11 رفتیم بیرون نشستیم منم با این گلا دور اتیش و خوشگلاسیون کردم و کلی هوا خوردیم حرف زدیم و خوش گذروندیم 

صبح بیدار شدیم صبحونه خوردیم و شما و فاطمه تو حیاط تاب بازی کردین منم برنج و دم گذاشتم و رفتیم پیاده روی توی چمن زار 

اینم پناه کوچولو در حال بازی کردن 

بابا عیسی هم داشت ماهی سرخ میکرد با نظارت دقیق عمو محمحد خخخخخ

اینم مرغ و خروس های خوشگلشون که صبح هم تخم مرغ محلی گذاشته بودن برامون 

عصرش هم کلی عمو محمد و باباشی برامون اهنگ زدن و خوندن و شبم دور اتیش کلی اهنگ خوندن و شما و فاطمه هم برامون اهنگ خوندین که ویس گرفتم برای یادگاری بمونه 

جمعه عصر هم رفتیم دور دور و رفتیم یه جای خوشگل و عکس گرفتیم 

و کنار دریا غروب و. تماشا کردیم و پیاده روی کردیم 

شنبه هم تا تونستیم خوابیدیم و مشقامون و نوشتیم و از عصر تا اخر شب رفتیم خونه مامان مریم  و امروز هم یعنی یکشنبه تا ظهر خونه بودیم و ظهر به همراه عمه انیس و بچه هاش و مامان مریم و دختر عمو های بابا رفتیم چاکوتاه و کلی زنونه خوش گذروندیم . عکسی نگرفتم امروز این عکس همفاطمه ازت گرفته بود برام فرستاد 

تازه نوشت 8 بهمن 

29 دی ماه سنت خیلی رند بود و اینم عکس نی نی وبلاگ 

بعد از نوشتن مشقا اکثرا برنامتون با باباشی گذاشتن لایوه ون میزنه و تو میخونی 

خونه مامان مریم هم که میریم با فاطمه مشغول عکس گرفتن میشی خیلی وقتها 

کدو تنبل مامان خخخخخ

لباس خرگوش خانومت من و کشته براش کلیپس هم زدی . لباس یدونه از باربی هات رو تنش کردی اونم بزور و از کلیپس های خودت هم زدی به گوشاش 

دو سه شب پیش باباشی اومد خونه و گفت بدو بیا تو حیاط . رفتم دیدم یه سگ فسقلی اورده اولش ترسیدم گفتم ای وای من که حتما سگ خریده اما گفت مال دوستمه فردا میخواد ببرتش تهران خلاصه خیالم راحت شد . هیچی دیگه تا صبح که من نتونستم بخوابم از بس پارس کرد با اون یه وجب قدش . ظهرم بردیمش حیاط حمومش دادیم و با سشوار خوشگش کردیم و عصرش هم رفت تهران 

تازه نوشت 11 بهمن 

دیروز رفتیم یه جایی به اسم علی اباد نزدیک شهر دلوار . که خیلی بکر و قشنگ بود و دقیقا مسیر چرای گوسفندا بود و کلی کیف کردیم از دیدنشونو جالبش این بود چوپان هاشون اکثرا خانوم بودن 

انقدر نزدیک دقیقا 

اینم خانوم چوپان زحمت کش و خوشتیپ که ست بود لباسش و از ترو تمیزیش لذت بردم نشون داد که ادم حتما نباید شغل خیلی با پرستیژی داشته باشه که خوب بگرده و کلی هم مهربون بودن و شغلشون خیلی خاص و باعث افتخار 

 

دختر چوپون مامان 

طبیعت زیبا 

پر از کرم شبتاب بود . میومدن رو فرشمون و شما هم برگ مینداختی جلوشون میگفتی بخورین بزرگ بشین پروانه بشین 

گلای خوشگلمون 

گشت و گذار های این مدت لب ساحلمون

اینروزا تنها جایی که میشه رفت ساحله چون فضا بازه و ادم ترس از کرونا نداره اونجا و جاهای خلوتش میریم

ساحل شغاب

ساحل سرتل پارک لیان

ساحل هلیله

ساحل ریشهر

یه اتفاق بد هم اینروزا افتاد برامون برای بار دوم دستت موند لای در و اینبار لای در ماشین و متاسفانه هر دو بارشم من باعث شدم .فقط الهی شکر که خدا محافظته.انگشت وسطی

گلای تو گلدون دیگه باید کاشته میشدن داخل باغچه و اینم باغچه خوشگلمون

اینروزا حسابی تو فاز نینجا بودنی

5 اسفند 99

نفسم چند روزه برای روز پدر داریم تدارک میبینیم امسال گفتم خودت با دستای خودت واسه باباشی هدیه اماده کنی لذتش برای بابا خیلی بیشتره . رفتیم و با پول خودت از خرازی مهره و نگین خریدیم

وسایل و بردیم خونه مامان بزرگ و فاطمه همتوی زدن گره هاش کمکت کرد . من فدای انگشتات که دونه دونه اینارو بند کردی

و در نهایت دوتا دستنبد خوشگل اماده کردی

امروز صبح باباشی گفت روز پنجشنبه من بوشهر نیستم و فردا دارم میرم عسلویه و چند روز نیستم . ماهم گفتیم خب پس بهتهره امروز سوپرایزو انجام بدیم چون روز پدر پیشمون نیست . خلاصه عصری که بابا رفت حمومت دادم لباس تنت کردم . رفتم کیک خریدم و به بابا زنگ زدم گفتم کجایی ؟گفت دارم میرم بیرون شهر . گفتم بدو بیا ماشین من خراب شده مارو ببر خونه مامانت . خخخخ حالا الکی . خواستم به این بهونه بکشونمش خونه . بد جنس کی بودم ؟خلاصه اومد و کلی سوپرایز شد ناراحتیش برای ماشین تبدیل به خوشحالی شد و ما دو روز زودتر روز پدر و جشن گرفتیم

این کارت تبریک روهم توی زنگ هنر مدرسه با دوستات اماده کرده بودین

12 اسفند

دیشب رفتیم خرید برای خونه . خاله نرگس هم باهامون اومد و رفتیم بعد از خرید چندتا لباس برای شما خریدم و بعد هم رفتیم کافه پیش بابا و خاله کلی عکس خوشگلت ازت گرفت

چند روز پیش هم رفتیم کنار دریا و به شدت هوا و دریا طوفانی بود

ایجا صورتت معلوم نیست خواستم ببینی که موج قد خودت شایدم بیشتر میومد بالا از لب دریا

تازه نوشت 17 اسفند

اخر هفته جمعه برای خودمون رفتیم بندرگاه عصر چون هوا سرد شده چند روزه نمیشه پیک نیک بریم

شنبه هم خاله زهرا با خواهرش و دوتا دختراش اومدن خونمون

سلینا کوچولو و ساینا جون

به امید خدا ناهید جون و بابا سعید هم 23 اسفند راهی بوشهر هستن که عید پیشمون باشن امیدوارم مثل پارسال نشه و بلیطشون کنسل نشه .دو سال نیم هست بابا سعید و ندیدیم .کرونا برای ما افرادی که از خانواده هامون دوریم خیلی خیلی گرون تموم شد

تازه نوشت 22 اسفند

روز 20 اسفند مدرسه مون تموم شد و حسابی رفتیم و برای خودمون جشن گرفتیم هرجای خوشگلی که تو مسیرمون بود پیاده شدیم  عکس گرفتیم هوا هم که دیگه بهاره واسه ما رسما .همه جا بوی بهارنارنج و بهار لیمو ادمو مست میکنه رسما بوش

در حال وزنه برداری

فردا هم منتظر ناهید جون و بابا سعید هستیم که ایشا الله بیان و عید و پیشمون باشن . امروز هم با دستای خوشگل میز تنقلات و اماده کردی

تازه نوشت 25 اسفند

خب بالاخره ناهید جون و بابا سعید اومدن

عصری رفتیم بریم کنار دریا پیاده شیم انقد باد بود که نتونستیم بساط چایی برده بودیم رفتیم اون پارک کوچولو که مینشستیم همیشه

دیروزم رفتیم یکم دور خوردیمو یه سر هم رفتیم زیتون

تازه نوشت 28 اسفند

این روزا حسابی شلوغ پلوغ بودیم رفتیم کنار دریا 25 اسفند

روز 26 اسفند هم تولد منه . 34 سال تموم شد و وارد سال جدید عمرم شدم. ظهر باباشی سوپرایزم کرد و یه باکس گل خیلی خوشگل برام اورد و کیک و چون ناهید جون و بابا سعید هم بودم حسابی بهم چسبید . بابا سعید و ناهید جونم زحمت کشیدن وجه نقد دادن هدیه بهم . عکسا قابلیت گذاشتن نداره اما سیو داریمشون توی ارشیو

اینم شما تو تولد

سالی که من دنیا اومدم شب تولدم چهارشنبه سوری بوده و امسال هم باز مصادف شده بود با چهارشنبه سوری . توی حیاط خونمون بساط منقل و چوب و اتیش به راه انداختیم و خیلیییی خوش گذشت بهمون

روز اخر کلاس فرانسه قرار شد یه نفر و کاملا با مشخصات ظاهر معرفی کنی که ما گذاشتیم تا ناهید جون و بابا سعید بیان و اونا رو معرفی کردی تو حیاط ویدیو رو گرفتیم و چند تا هم عکس ازتون گرفتم که عکسای ناهید جون و نمیشه بزارم. فقط ژستات منو کشته

پسندها (5)

نظرات (7)

مامان سانازمامان ساناز
6 دی 99 9:13
سلام .همیشه خوش باشید.
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم ممنون
مامان النا
15 دی 99 23:57
سلام به شمامامان نمونه واااای که چقدر شما باسلیقه اید سالهاست که وبلاگ شما رو می خونم و لذت می برم ، من همیشه سعی می کنم از لباسای ملودی جون ایده بگیرم برای دخترم 
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام به شما عزیز دلم که سال هاست کنار ما توی خونمون مهمونین . ای جانم نظر لطفتونه مهربون جان .همین الان کلی عکس گذاشتم خواستین نگاه کنین 
مامان النا
16 دی 99 0:14
مثل همیشه زیبا خود شما هم چقدر ناز و خوشگل هستین کاش تهران بودین ،دخترم دیگه تا عکس ملودی جون و می بینه انگار که دوستشه می گه آخ جون ملودی عکس گذاشت😍😍😍 انشااله همیشه سلامت و خوش بخت در کنار هم باشید ❤❤❤
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فداتون بشم عزیزم . وای الهیی از طرف منو ملودی ببوسین صورت ماهشو عزیزم 
فاطمه
16 دی 99 3:56
سلام. من چند ساله وبتونو دنبال میکنم و همیشه منتظر پست های شما بودم
یه مدت کلا از نی نی وبلاگ دور بودم و الان میبینم چقدر پست گذاشتید 🤩 سلامت باشید ان شاءالله 
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم مرسی گلم نظر لطفتونه به ملودی 
یاسمن
16 دی 99 14:34
کیف کردم از عکس هاتون عالی دستتون درد نکنه که این زیبایی ها رو با ما به اشتراک میذارید 
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای شما مهربون جانم 
RayaRaya
20 دی 99 12:03
دنبالتون کردم خوشحال میشم دنبالم کنین
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
خوش اومدین عزیزم 
یاسمن
30 دی 99 8:24
ممنون نسیم جون با این خاطرات زیبا حال ما رو هم خوبی میکنی من که قشنگ احساس کرد کمکنار دریا هستم با هوای صاف و تمییز چون تهران تو زمستون خیلی آلوده س
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات بشم عزیزم اره مامانم میگه الودگی وحشتناکه اونجا متاسفانه