ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

پاییز 99 (همه اتفاقات در این پست نوشته میشود)

1399/7/14 13:04
1,649 بازدید
اشتراک گذاری

عشقم نقاشی با موبایل و شخصیت های محبوب این روزا پت و مت

وای که نگم برات اینروزا یکی از بازی های مورد علاقه ت معلم بازیه . خونه مامان مریم میشی معلم و النا و فریماه هم شاگردات میشن . بعد درس های مختلف بهشون اموزش میدی . زنگ تفریح هم داری . زنگ تفریح که شد گفتی من میرم دفتر و هرچی دنبالت میومدن محل نمیدادی بهشون . بعد بهش کارنامه دادی و در اخر النا رو اخراج کردی میگفتی اصلا گوش نمیده و اونم گریه . فریماه خوب جواب نمیداد و سر کلاس میخوابید  براش نوشتی تلاش بیشتر .از دست تو فسقلی با این بازی هات

چند روز پیش میخواستم برم باغ با خاله نرگس و چون شب ممکن بود دیر بیام با باباشی قرار بود بمونی خونه . باباشی نرفت باشگاه و اونروز باهم ورزش کردین و قبل رفتن ازتون عکس گرفتم . شب که برگشتم تا معلم بابا هم شده بودی و قران بهش یاد داده بودی .

دست من یه کوچولو بریده بود و میگفتی رنگ لاک هام به لباسم نمیاد منم گفتم مامان جان دستم میسوزه نمیتونم دست به استون بزنم و اینجوری شد که فانتزی بازی تون با باباشی گل کرد 

16 مهر 

عصری دلم شربت ابلیمو میخواست به باباشی گفتم یدونه برام درست کن و رفتم داخل حموم . بعد که اومدم شربت و دادم به شما گفتم اول شما بخور یکم . خلاصه تا موهامو خشک کردم با این صحنه مواجه شدم . دریغ از یه قطره که به من بدی .چشاشوووووو ببین گردالی خانوم

15 و 16 مهر خونه مامان مریم نذری داشتن و روز قبل مشغول پاک کردن لوبیا و برنج بودیم .فدای دستای کوچولوت بشم اخه 

اینم عکس های پخت نذری که مال دیشب هستن

و اینم اولین نذری خونه جدید مامان مریم . حاجت روا بشن انشا الله 

17 و16 مهر

عشقم اخر هفته بود و بعد از پخت اش نذری و کمی که بابا استراحت کرد قرار بود بریم و شب و فرداش و باغ عمو محمد دوست باباشی بمونیم . اره همون بابای پناه جون . کلییی خوش گذشت بهمون واقعا .شماهم همبازی داشتی و حسابی خوش گذروندی

شما . مهرسا و پناه کوچولو

در حال ساختن موشک با مهرسا

خداروشکر دقیقا از شب 16 مهر بهار شروع شده برای ما . و همین باعث شد از رفتنمون به باغ بیشتر لذت ببریم . شما فسقلی ها ساعت 10 خوابیدین و ما بزرگترا تا ساعت 3 نشستیم و تعریف و خنده 

صبحونه خورون

بعد صبحونه توی هوای دلچب میچسبید یه اب تنی پدر دختری .مهرسا شناش عالی بود همین بتعث میشد ذوقت بیشتر بشه 

عمو محمد تنبک میزد .باباشی فلوت و شما هم میخوندی و پناه هم برای بقیه میرقصید فسقل خانوم 

باباشی اومد یکم به پناه سواری بده شما دوتا وروجک هم سوار شدین 

و اینم فضای دلنشین عصر باغ و لطافت هوا که از توی تصویر هم حس میشه حتی

ساعت 7 شب هم برگشتیم از باغ 

الان هم دوشبه میریم شبا کنار دریا دیشب شاممون هم بردیم و خیلی خوش گذشت بهمون چون باباشی هم کنارمون بود . با باباشی هم پیاده روی میکنی برای خودت .

تازه نوشت 29 مهر . اتفاقات چند روز اخیر 

خب یکی از این شبا شام بردیم ساحلی و توی الاچیق نشستیم و کلی خوش گذشت به سه تامون 

بعد از ظهرا اکثرا لب دریا میریم جاهایی که خلوت باشه و ساحل ریشهر بهترین جا هست و نزدیک خونمونه 

غروب زیبا 

اولین ستاره داخل اسمون

یکی از تفریحات اخر هفته پدر دختریتون شستن ماشین شده باهم 

اره درسته 206 مشکی رفت و این کپل جدید جایگزینش شده 

یه شب خونه مامان مریم نشستیم اسم فامیل بازی کردن و شماهم اولین اسم فامیلت رو بازی کردی اینم یک اولین دیگه توی تاریخ زندگیت که ثبت شد 

امروز با باباشی رفته بودین ساحل ریشهر و کلی ماسه بازی کرده بودی برای منم عکسای خوشگل خوشگل میفرستادین 

و امروز دقیقا یعنی 29 مهر 99 سنت شد 9 سال و نیم 

تازه نوشت 7 ابان 

امشب سالگرد ازدواج من و باباشی بود و یازده سال از ازدواجمون گذشت . رفتیم خونه خاله سعیده و عمو امیر و کلی خوش گذشت بهمون و تا برگشتیم 3 صبح بود البته شما ساعت 12 دیگه خوابت برد و بیهوش شدی از خستگی 

دور صورتتت بگردمممممم حس کردم بزرگ شدی توی این عکس و کلی دلم ضعف رفت برای اون لحظه

زیبا روی منننننننن ماشا الله 

18 ابان 

شخصیت مورد علاقه اینروزا جودی ابوت هستش . یکریز توی موبایل کارتن جودی نگاه میکنی

بالاخره بعد از کلی وقت دندون ده هم افتاد و خداروشکر که دندونی که از روی لثه در اومده بود من همش نگران کج شدنش بودم داره اروم اروم حرکت میکنه و میره سر جای خودش . این دندونت رو هم باز خودم برات در اوردم وسطاش که خون اومد پشیمون شدم اما گفتم دیگه باید انجام بشه و خداروشکر اینم گذشت 

جعبه مرواریدات 

سیع بردی گذاشتیش زیر بالشتت و گفتی شب بخوابم تا فرشته دندون برام کادو بیاره . خلاصه صبحش فرشته دندون برات یدونه برس دختر توت فرنگی و یدونه اینه هدیه اورده بود و کلی ذوق کردی 

از هر انگشتت هنر میریزه اومدی برای خودت تاج ملکه درست کردی 

اینروزا هوا خیلی خوب شده و شبا اکثرا چه خونه مامان مریم و چه خونه خودمون توی حیاط میشینیم . نمونه ش دیشب که شما خواب بودی منو بابا کلی خوش گذروندیم و بازی کردیم منچ و مارپله 

شاممون هم توی حیاط خوردیم 

خداروشکر از مزیت های خونه ویلایی داشتن حیاطه . میخوایم باغچه رو بکاریم حالا که هوا خوب شده حتما از مراحل درست کردنش برات عکس میزارم 

27 ابان 

چند روز پیش اولین بارون پاییزی اومد و هوا خلاصه اینروزا مثل بهشته . رفتیم یه سری لباس برای این فصلت گرفتیم .دوتا هم کیف برات گرفتم که یدونه اش مثل ش برای خودم هم خریدم و ست کردیم باهم .

بعد از گذشت 9 ماه رفتیم سر خاک بابا بزرگ و واقعا شوکه شدم دورتا دور قبرش خالی بود الان همه پر شده بود 

از اونجا هم رفتیم بازار برای خرید و بعد بستنی خوردیم 

یه بازی جدید که یادت دادم نقطه بازیه و حسابی توش حرفه ای شدی و منو میبری بدون ارفاق 

اینم چند تا عکس از گردش های بعد از ظهر هامون

4 اذر 

چند روزهخ که اوضاع مثل حک.مت نظامیه و از یه ساعتی به بعد تردد داخل خیابون ها ممنوع شده بخاطر کرونا این چه بلایی بود که نازل شد نمیدونم والا . حالا که هوا خوبه و میتونستیم کمی برای خودمون لذت ببریم چاره ای جز خونه موندن نداریم هرچند که والا تا جایی که من میبینم کسی رعایت نمیکنه و حتی اونایی که بیش از حد رعایت کردن همشون گرفتن . خلاصه که مجبوریم به حیاط خونه خودمون و مامان مریم کفایت کنیم 

بعد از مدت ها بی خبری از خاله زهرا که دوره پیش دبستانی معاونتون بود سر و کله ش پیدا شد دوباره و باز رفت و امدمون شروع شد . اونروز با دختر کوچولوش اومد خونمون و برای شما کلی چیزای ریز ریز خوشگل اورد و برای منم یدونه گلدون خوشگل 

یه روز بارونی حیاط مامان مریم 

هوا مثل بهشت شده و منم یکم به حیاط رسیدم و گلدون گذاشتم سر تراسمون ایشا الله باغچه هم نهال نارنج میکاریم عکسش و میزارم فعلا بابا خاکش و بیل زده و اماده کاشت هست 0جهت اطلاع اون گوشه سمت چپ لباسشویی نیست . گاز فردار هست برای اینکه خاک نشینه روشو کاور کشیدم 😉)

17 اذر

جمعه هفته گذشته یعنی 14 اذر هوا خیلی عالی بود . صبح هرکار کردم یکم بیشتر بخوابم نشد . ساعت 9 پاشدم و سیب زمینی و مرغ گذاشتم بپزه و شماهم تو خونه مشغول درس خوندن بودی گفتم مامان جان من میرم خرید . توی اون هوای عالی رفتم یه سری چیزای که برای خونه لازم داشتیم خریدم و یک ساعتی شد تقریبا برگشتم خونه و الویه درست کردم . دیدم نه واقعا حیفه توی این هوا ادم بشینه خونه . بابا عیسی گفت بریم بیرون گفتم خب پس ساندویچ و اماده میکنم ببریم بیرون بخوریم . خلاصه  که راهی شدیم و رفتیم پارک لیان من تا الان نرفته بودم . نزدیکای خونمونه و چون فضاش هم بزرگ بود مردم از هم فاصله داشتن و خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت بهمون واز هوای باز لذت بردیم 

پیاده روی پدر دختری

مرغ هواسیل 

چند روز پیش رفتم برات ند تا لباس خونگی بگیرم خیلی اتفاقی اینبار رفتم دو سه تا از این مغازه های لباس فروشی که توی محله ها هستن و دو تا لباس خونگی خوشگل و فوق العاده ارزون به اضافه یه پیراهن بافت ناز برات خریدم . اصلا فکر نمیکردم همچین بافتی داخل مغازه های محلی باشه . هم من هم خودت عاشقش

من به فدای قد و بالات بشم ننه. باربی قشنگ من 

 برای اخرین دندونت که افتاد تند برده بودی گذاشته بودی زیر بالش و فرشته مهربون برات یدونه برس و یدونه اینه اورده بود . از اونجایی که خیلی قرطی هستی و حتما لاک رنگ لباس و لبی لو باید بزنی و حتما ابرو هاتم حتی شونه کنی برات چندتا لبی لو تازه گرفتم و تند برای خودت یه دونه کیف ارایش هم جور کردی از داخل وسایل واینم شد اولین ست ارایشی و توی اولین های زندگیت ثبت شد .

از حیاط خونه مامان مریم چند تا پیاز گل نرگس اوردیم و توی باغچمون کاشتیم کم کم داره حیاطمون سر سبز میشه 

و اینم شخصیت های خلق شده ذهن خودت 

21 اذر 99

یک عصر دل انگیز توی پارک لیان 20 اذر

امروز جمعه یعنی 21 اذر هم اولین پیک نیک درست و حسابی و رفتیم . هفته قبل بچه پیکنیک بود این دیگه حسابی بود پیک نیکمون .تصمیم داشتیم بریم چاهکوتاه اما بخاطر اینکه گفتیم شاید شلوغ باشه و کرونا هست رفتیم جای خلوت . بابا عیسی گفت بریم روستای بنه گز . من تا حالا نرفته بودمو خیلی نزدیک عالی شهر هست که من دانشگاه میرفتم خلاصه رفتیم و عالی بود و بافت محیطش خیلی شبیه همون چاکوتاه بود و خیلییییی تمیز و بکر تر 

با دخترشون قهوه میخوردن بابا عیسی با من هم چای . چنین بابا و همسر دوگانه سوزی هستن ایشون 

و اینم نتیجه یه ترکیب فوق العاده افسانه ای : ابگوشت.اونم نسیم پز نگم براتون که چقدر حرفه ای درست میکنم😋 +سبزی و تربچه و پیازچه فراوووون+ماست موسیر 

30 اذر 99

خب عشقم اومدم با اخرین نوشته های ماه اذر و اخرین روز پاییز و اخرین پاییز قرن 1300

عمو امین میخواست بره بیرون دنبال کاپشنش میگشت تا شما رو اینجوری دیدم .دختره ی شیطون 

میریم سراغ عکس های شب یلدا . شب یلدا رو روز برگزار کردیم و شب رفتیم پیش مامن مریم که تنها نباشه . بابا عیسی چند روزیه نیستش و رفته کیش . به مناسبت شب یلدا توی برنامه شوتبال توی شبکه نسیم دو روز بابا اجرای برنامه داشت 

و منو شما هم برای خودمون میز یلدا چیدیم .البته چیزی نخریدم با وسایل داخل خونه ساده برگزارش کردیم 

اینم هنر دست شما بود که توی مدرسه درست کردی گذاشتمش توی قاب برای این میز مناسب بود واقعا 

و اینم شب توی حیاط مامان مریم .دور قد و بالات بگردم ننه 

و اینم پایان پست پاییز 

پسندها (3)

نظرات (6)

یاسمن
16 مهر 99 12:18
چه خانم معلم عسلی 
یاسمن
24 مهر 99 18:27
عکسای باغ عالی شده همیشه به خوشی
یاسمن
18 آبان 99 8:38
چه عکس های زیبا و قشنگی 
یاسمن
24 آبان 99 10:02
خونه تون واقعا زیباس فکر میکنم علت اصلیش عشقی که تو خونه موج میزنه.
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدات بشم مهربونم تو همیشه به من لطف داری و این بخاطر قلب قشنگته میبوسمت 😍😘
نیلوفرنیلوفر
17 آذر 99 8:26
به به چه عکسای قشنگی😍😋
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی مهربون
نیلوفرنیلوفر
17 آذر 99 8:27
خاله نسیم شما اینستاگرام دارید؟اگه دوست دارید ایدیتون رو بدید
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم اره دارم اما خیلی وقته اصلا فعال نیستم داخلش گلم فقط میرم پیج های دیگران و میخونم خیلی وقته دیگه اصلا پست اونجا نمیزارم