ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

پروژه مقنعه پوشیدن و موندن توی مدرسه بدون من

1394/7/4 14:17
704 بازدید
اشتراک گذاری

وای وای جونم برات بگه عزیزه دله مامان که دیروز از صبح بساط تمرین پوشیدن مقنعه داشتیم توی خونمون از صبح تا اخر شب دقیقا و سر ظهر دیگه خودت و میزدی و منو میزدی و یه اوضاعی بود . اما بالاخره طبق معمول من موفق شدم و قبول کردی که چاره ای جز پوشیدنش نداری . کلا عادت کردم که همه کارات و اولش با جیگر خون کردن انجام بدی اما خب روی غلطک که میوفتی دیگه درست میشه . خلاصه که تا الان کلا منو خیلی اذیت کردی فندق فسقلی فکر نکنی که راحت بزرگ شدی سر هر کاری که باید انجام بدی من مردم و زنده شدم . امروز صبح هم ساعت 9 رفتیم مدرسه و دیگه امروز مقنعه پوشیدی اولی که می خواستی بپوشی یکم نق زدی اما خب زود کنار اومدی ( الهی فدات بشم همین الان یهو اومدی و دست انداختی دور گردنم و بوس محکم طولانی ای ازم کردی که اشکم سرازیر شد . ای فسقلی مثلا خواستی از دلم در بیاری واقعا هم از دلم در اومد همه خستگی ها )

 

اینجا بچه ها زنگ تفریح رو رفته بودن توی حیاط و عمو زنجیر باف و گل من اینجا نشسته با خانوم معلم بازی میکردن . شما نمیرفتی بیرون اما همون جا دم در میخوندی و حرکات و انجام میدادی برای شروع خوب بود

 

ساعت 9 و نیم طی مشورت با معلمت قرار شد من برم و تنها بمونی تا حواست پرت بود من رفتم . تا ساعت 11 و 30 که اومدم دنبالت . معاونتون میگفت تا دقیقا 11 عالی بودی هر چند نرفته بودی درست سر کلاس اما خب بهونه منو هم نگرفته بودی . اما از 11 تا وقتی من اومدم یکم نق نق کرده بودی . حالا برای شروع به نظر خودم خیلی خوب بود امروز . این عکسا هم  وقتی داشتیم بر میگشتیم خونه باهم توی ماشین ازت گرفتم

 

فدای اون صورت گردت بشم من خوشمزه مامان

به مناسبت عید قربان هم یدونه ماسک ببعی صبح داده بودن سر صف صبحگاهی به دوستات . با اینکه شما نبودی اما برای شما هم کنار گذاشتن که فردا میگیرمش و یادگاری میره پیش بقیه یادگاری های کلیر بوک . امروز لیست تغذیه هاتونم دادن بهم که همه بچه ها شبیه هم بیارن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نونو
5 مهر 94 12:45
عشقم الهی ببینمت رفتی دانشگاه