ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

تابستان 1402

1402/5/4 15:56
1,744 بازدید
اشتراک گذاری

خب شروع تابستون و که برات نوشتم که درگیر فوت و مراسم های مامان مریم بودیم روزا رو سر میکردیم باباشی 21 تیر کنسرت داشت هرچند حوصله رفتن نداشتم اما زندگی جریان داره بخاطر دل تو و دل بابا که تنها نباشه رفتیم با خاله زهرا و سلینا و عسل دختر خواهر خاله زهرا

نفسم بالاخره بعد از حدود دوماه که مشغول جمع کردن خونه شدیم 23 تیر اثاث کشی کردیم به خونه جدید .... چون کولرهامون مشکل داشت دو سه روزی خونه عمه انیس موندیم و بعد اومدیم خونه جدید . یادش بخیر همیشه موقع جابجایی میرفتیم خونه مامان مریم میموندیم 😔

اخرین عکس از خونه قبلی

و اینم خونه جدید

و اینم یک نما از چیده شده خونه جدید

از اتاقت عکس ندارم .... میگیرم و برات میزارم سرویس خواب قبل و فروختیم و برات یدونه تخت جدید دادم ساختن که عکسش و گذاشتم که رفتیم نجاری ..... و میز تحریر هم که خود اتاق جدید داشت روی کمد دیواری ش

1 مرداد یک اتفاق جدید افتاد که یه مرحله دیگه رو گذروندی و وارد مرحله جدیدی شدی . بزرگتر و خانوم تر شدنت مبارک عشقم برات کیک گرفتم که این اتفاق توی ذهنت یه خاطره قشنگ بشه

اینروزا ماه محرم هست و همیشه میرفتیم حسینیه اما امثال فرق میکرد بقدری جای مامان مریم خالی بود که حد نداشت و هر ثانیه هر طرف و نگاه میکردم یلد سالای قبل میوفتادم که بود و باهم میرفتیم

دور خودت و اون مینی اسکارف ت بگردم

یکی دوروزی النا اومدخونه ما و باهم کلی بازی کردید

شب اول

صبحونه

به همراهی لپ گلی

عصرونه

لپ گلی با النا هم دوست شده بود

صبحونه

و عصرونه اخر

رفتیم برای لپ گلی ساک حمل خریدیم که با خودمون ببریمش مسافرت

یه روز عصر هم با خاله زهرا و سلینا رفتیم پلاژ بانوان و کلی مزه داد

و قرار بود از اتاقت عکس بزارم برات و اینم عکس از اتاق توی خونه ی جدید

تابلو هایی هم که درست کردم برات زدم و خیلی هم ناز شد توی اتاقت

روز 12 مرداد هم کارگاه اموزشی موسیقی داشتی

و وبلاگت قبلا رتبه 15 وبلاگ های برتر بود و الان وبلاگ با رتبه 7 شدی

برای چهارشنبه 18 مرداد هم بلیط گرفتیم که بریم تهران من و شما و لپ گلی و اینبار با اتوبوس میریم از بس که پرواز ها همه تاخیر دارن یا کنسل میشن

تازه نوشت 24 مرداد

خب عشقم چهارشنبه 18 مرداد ساعت 8 و نیم شب راهی تهران شدیم

عاشق فیلم دیدن و ساندویچ هایدا داخل اتوبوسم

بین راه که نگه داشت سمیرم بود هوا عالی و کلی عشق کردم از هوای خوب . طی مسیر یک دقیقه هم نخوابیدی از بس ذوق داشتی که داری میری سفر . از قصد شب گفتم بریم که بخوابی اما دریغ 🙁

ساعت 11 و نیم صبح رسیدیم و بابا سعید اومده بود دنبالمون . ناهید جون برات زرشک پلو درست کرده بود بعد خوردن غذا بیهوش شدی رسما

عصر پنجشنبه حموم کردیم و حاضر شدیم راهی خونه خاله زهره شدیم . چون غزل از المان اومده بود گفت همه دور هم باشیم . مامان پوری هم از همدان اومده بود . دایی حمید هم یدونه سگ پامرانین داره که برای اولین بار میدیدیمش و گوله نمک بود . کلی بهمون خوش گذشت اونشب

اسمش پاکو هست

مامان پوری هم این کیک خوشمزه رو برامون اورده بود از همدان درست کرده بود 😍😋

جمعه ظهر مامان وری اومد پیشمون و ناهار اینجا بود .... نقاشی مامان پوری و کشیدی و دادی بهش با خودش برد همدان .... سانسور چی کی بودم ؟😁

جمعه با بابا سعید رفتیم هایپر استار

شنبه  خودم و خودت رفتیم پارک چیتگر هر چند که کمر من گرفته بود باز اما بهت قول داده بودم ببرمت تفریح

رفتیم سافاری وحشت وای وای نگم برات .....زمانی که من بچه بودم یه تونل وحشت بود سوار یه چیزی مثل قطار میشدی و توی اون تونل چیزای ترسناک میدیدی اما اینجا پیاده بودی تاریکی مطلق و یهو با چکش اره برقی و خلاصه ادمای ترسناک مثل فیلمای هالیوودی دنبالت میکردن

بعد لب دریاچه رفتیم بستنی خوردیم . جالب بود خودت هر چی میخواستی میریختی و وزن میکردن و بهت تحویل میدادن

فکر کن با اون کمر حدود 3 کیلومتر راه رفتیم ..... یه خونه هایی هست به اسم خانه وارونه خیلی جالبه و تعریفش و شنیده بودم و توی ورودی پارک دیدم اون خونه هم هست و اینجوری شد که اونهمه راه رفتیم تا برسیم به اون خونه اما خدایی ارزشش و داشت خیلی جالب بود همه چی برعکس بود

این چند تا لباس  هم برات گرفتم برای بیرون چون دیگه خانوم شدی و ماشا الله قدت هم بلنده از طرفی دلم نمیخواد مانتو بپوشی

25 مرداد رفتیم پارک نهج البلاغه که پارک خیلی بزرگی بود و معروف هست به ریه پایتخت

26 مرداد رفتیم مجتمع تیراژه

این عروس و از اونجا انتخاب کردی

27 مرداد و خونه موندیم عصرش هم با هم اسم فامیل بازی کردیم

لپ گلی هم همش جاش بالای ساعته روش و مجبور شدیم سلفون بکشیم که پی پی نکنه

28 مرداد رفتیم باغ وحش و لونا پارک ارم

برگ های پاییزی

1 شهریور

عشقم رفتیم سینما کوروش و فیلم فسیل و دیدیم و کلی بهمون خوش گذشت

این نقاشی هم کشیدی

3 شهریور راهی همدان شدیم

شب من و بابا سعید حیاط خوابیدیم

و صبح زیبا

شب دایی جون و زنشون و مینا اومدن پیشمون این و اون موقع گرفتم

عصری رفتیم بابا طاهر دوتایی

این  همستر خیلی با نمک خوابیده بود

این ماگ هارو هم خریدیم

یه شب با خاله مینا و پروانه خانم و سیروان شام رفتیم بلوار ارم

لپ گلی صبحا میزاشتمش توی حیاط هوا بخوره و دوست پیدا کرده بود

و یه قاصدک خوشگل که دادمش به شما عاشق قاصدکی

خاله فاطی دوست ناهید جون اومد دیدنمونو برامون لواشک خونگی اورد

همدان خودم اشپزی میکردم مامان پوری خسته نشه یه روز هم اش پختم براشون

و کنار غذا فلفل و سبزی باغچه میخوردیم

یه شب خاله مینا اومد پیش من برای خوابیدن و حسابی خوش گذروندیبم توی حیاط باهم و فیلم دیدیم

شب بعدش رفتیم با خاله مینا دونفری تپه عباس اباد شما و سیروان و نبردیم اونشب باد میومد ترسیدم مریض بشی

دو مدل نون محلی خوشمزه داره همدان که بابا سعید خرید بیاره تهران برای خودشون

گرده دو زرده و گرده چرب

شب بعدش رفتیم باغ خاله مهری یکی دیگه از دوست های دوران مدرسه ناهید جون وای یعنی ویو ابدی که میگن همین بود کل همدان زیر پامون بود

خاله مهری سه تا پسر دارن که با منو دایی حامد کلی توی بچگی همبازی بودیم ..... این عماد بود

شام هم زحمت کشیدن برنج و جوجه و خورشت خلال درست کرده بودن

صبح ها واسه خودت کلی حباب بازی میکردی

جمعه 10 شهریور بالاخره راهی تهران شدیم و سفر همدان تموم شد .... عکس صبح اخر که بیدار شدم توی حیاط و عکس اخرین شب که خوابیدم توی حیاط

دم در موقع خداحافظی از مامان پوری

ظهر رسیدیم و یه غذا خوردیم و خوابیدیم پاشدیم حموم کردیم و اماده شدیم رفتیم باز سینما کوروش اینبار فیلم نارگیل 2 کلی بهت خوش گذشت

بعد رفتیمک روف گاردن کوروش که ویو خیلی قشنگی داشت و شام خوردیم طبق معمول شما سوخاری و سیب زمینی منم که عشق نون سیر

و دوتا ماه توی اسمون بود یکی تو یکی هم خود ماه

روی غذا هدیه کودک هم داشتن

برای بابا نشسته بودم کشمش پاک میکردم که اومدی کمکم

یه شبم رفتیم در خونه نشستم تا حباب بازی کنی یاد قدیما افتادم که دم در خونه با همسایه ها ناهید جون مینشست و ما هم بازی میکردیم توی کوچه با بچه های همسایه ها

عزیزم بالاخره با هزار زحمت برای 18 شهریور بلیط اتوبوس تونستیم بگیریم برای برگشتنمون

و سفرمون به پایان رسید دقیق یک ماه شد

بابا سعید برات عکسات و طراحی کرده

بعدی که برگشتیم شبا رو میرفتیم حسینیه و همین دیشب ماه محرم و صفر هم تمام شد

تموم تلاشم کردم که روزای اخر تابستونو خوش بگذرونی و اینم اخرین مطلبی هست که این پست مینویسم و تابستون هم با همه بد و خوبش تموم شد

اکثر شبا که میریم بیرون یخ در بهشت میچسبه

بعد از یک ماه هم دیروز رفتی کلاس موسیقی من اومدم یواشکی ازت عکس بگیرم تا نگو خانوم حواسش جمعه

اینه قدی زیبای اموزشگاه تون

دورهمی قبل مدرسه هم رفتیم ناهار هر کس خودش درست کرد و بردیم خونه خاله مریم

پسندها (6)

نظرات (4)

سایهسایه
4 مرداد 02 17:25
انشاالله صدای خنده هاتون بپیچه توی خونه جدید و به حق محرم مامان مریم نازنین با حضرت فاطمه و دخترانشون محشور بشن انشاالله
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون از دعای خوبتون
🌿🐨maryam🐨🌿🌿🐨maryam🐨🌿
4 مرداد 02 17:48
آخی مبارک ملودی باشه چه خوب که براش کیک گرفتین خوش به حال ملودی که مامان مهربونی مثل شما داره 🥹✨
راستی ملودی از چند سالگی کلاس موسقی میره؟
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم ملودی قبل از کرونا کلاس فلوت میرفت و از دی 1400 هم کلاس سازهخای ضربی رو شروع کرده
مامان سحرمامان سحر
14 مرداد 02 10:36
سلام سالهاست من شمار رو دنبال می کنم خودمم صفحه م فعاله خوشحال میشم دنبالم کنید
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که مهمون خونمون هستین انشا الله حتما
🌿🐨maryam🐨🌿🌿🐨maryam🐨🌿
17 مرداد 02 7:20
اتاق ملودی جون خیلی قشنگه😍 فقط اگه اطراف تختش تزیین میکردین قشنگ تر میشد تو اینترنت سرچ کنید مدلاش هس😃
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم خودم میخواستم ساده باشه