ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

اولين خراب كاري ملودي توي مهموني

1391/3/24 8:20
1,740 بازدید
اشتراک گذاری

جونم برات بگه توي بوشهر ما به دلايلي زياد خونه كسي نميريم . دليل اول از خانواده خودم كسي رو اينجا ندارم . دليل دوم  خونه بابا و مامان باباشي هم به دلايل متعدد صد سالي يه بار ميريم البته من و شما ، بابا سر ميزنه . خونه دوستاي مامان هم فقط خاله نرگس هست كه ميريم اونم چون شوهر نداره و وقتش باز تره البته اونم فقط جمعه ها چون سر كار ميره  و بقيه دوستام شوهر دارن و شبا ميخوان اگرم مهموني ميرن يا مهمون براشون مياد با همسراشون باشن و از اونجايي كه باباشي زود زودش ساعت 11 شب مياد خونه ما نميتونيم بريم توي محافلشون. بيشترين جا و ميشه گفت تنها ترين جا خونه عموي باباشي هست و چند ماهي يه بارم خونه دايي كوچيكه باباشي . خلاصه حسرت يه شب نشيني مونده به دل من بينوا .سرتون و درد نميارم . شرح ديشب :

از ديروز ظهر دلم بد طور هواي مهموني رفتن كرده بود. خيلي . واقعا گناه داشتم . اس دادم به دختر عموي بابا گفت خونه نيستم و در كمال نا اميدي اس دادم به زن دايي عيسي و گفت خونه هستم . گفتم خب ميريم اونجا هم خوش ميگذره و هم ملودي و روژان با هم بازي ميكنن. تا دقايق آخر مهموني خيلي دختر خوب و خانمي بود اما همين دم رفتني بغلش كرده بودم كه كفشاش و بپوشم . بشقاب زير ليوان شربت رو كشيد و شربت و چپه كرد روي زمين و مبل و لباس خاله باباشي كه اومده بود اونجا. منو ميگين اينقده خجالت كشيدم كه نگو . داشتم آب ميشدم . تند تند دستمال برداشتم و همه جارو شستم و پاك كردم اما كلي هم غرغر كردم به ملودي كه چرا كار بد كردي . اينم داستان اولين خراب كاري خانم خانما. در ضمن ديشب هم خودش خوابيد . ديگه مطمئن شدم كه به اين كارم عادت كرد. حالا چند تا عكس از جيگر خودم 

خوشگ منه موش كوچولوووووووو

بقيه در ادامه مطلب ................

در حال ريخت و پاش كتاب هاش

تيپت منو كشته

در حال ذوقيدن براي تلويزيون

بعد از مهموني

عاشق ماشين بازي هستي فكر كنم مي خواستي پسر بشي مامانم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)