ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

دیگه نمیشه نزدش

1392/7/9 12:26
654 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه مخالف تنبیه بدنی هستم و کتک زدن اما این دفعه نمیشد کوتاه اومد البته فکر نکنین زدمش ها . نه با عروسک هاش که خیلی هم نرمن چند تا زدم روی مامیش از پشت و دردش نیومد فقط خواستم بدونه اگه کار بد کنه عاقبتش چیه و مامان همیشه مهربون میتونه نباشه . حالا شرح داستان

حدود 4 ماه میشد که مداد ابروی من گم شد نگو که بلا خانوم جاسازیش کرده برای یه روز مناسب . دیروز ساعت 1 بردمت توی اتاقت تا بخوابی و طبق معمول اومدم بیرون . ساعت شد 2 و دیدم هنوز صدات میاد . این شد که اومدم ببینم چرا نمیخوابی . چشمتون روز بد نبینه تموم تخت ، در و دیوار خونه مردم ، رو تختی و رو بالشی و لباسات و خودت و کرده بودی سیاههههههههه. وای که همه دنیا دور سرم چرخید و شما هم کلی سعی میکردی بخندی و خوشحال باشی . اولین کاری که کردم از تخت بیرونت آوردم و خودم هم یه ظرف وایتکس خالص آوردم وشروع کردم سابیدن در و دیوار تا جاش نمونه . خدا رو شکر که پاک شد و گرنه نمیدونم جواب صاحب خونه رو باید چی میدادیم . بعدش اومدم سر وقت تختت و اونا رو پاک کردم و رو تختی و رو بالشتی و انداختم ماشین لباسشویی و اومدم سمت خودت . خدایای من تا تموم زبون و دهنت هم سیاه بود و لبات انگار رژ سیاه زده بودی . لباسات و عوض کردم و با دستمال مرطوب سعی کردم بدنتم پاک کنم که خیلی پاک نشد و عصری که حمومت دادم پاک شد با کلی لیف زدن . چند تا عروسک نوش جان کردی و رفتی توی تخت و جرات نمیکردی جیک بزنی . از بس که جیغ کشیده بودم گلوم میسوخت . وای که بدترین روز عمرم بود باهات دیروز خیلی عصبی شدم و حرص خوردم بیشتر هم به خاطر دیوار . متاسفانه اعصابی برام نمونده بود تا از او بلبشو عکس بگیرم و به نوشتار اکتفا میکنم و مینویسم تا بدونی چه کارا که نکردی و چه اذیتا که منو نکردی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)