ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

دخملی مامانش

1392/5/15 23:56
627 بازدید
اشتراک گذاری

همین دیشب بود که کلی نگران بودم اما امروز که دفتر نقاشی آوردم جلوت خیلی خوشگل نشستی و شروع کردی به خط خطی کردن قبلاً فقط میخواستی مدادها رو بخوری ام امروز باز هم شگفت زده ام کردی . فقط دوست داری من کلی حرص بخورم وگرنه اینطور که بوش میاد همه کاری بلدی فقط رو نمیکنی . ای  دخمل ناناز من . کار جدیدی هم که یاد گرفتی اینه که میای جلو و لبات و غنچه میکنی تا بوس کنی . البته جالبش اینجاست من و بابا رو با لب میبوسی اما اگه کس دیگه باشه میری سمت لپش ،خیلی نگران بودم با کس دیگه ای اینکارو بکنی اما نمیدونستم دخملم اینقده بزرگ شده که افراد و از هم تشخیص میده . فدات بشم الهی امروز عصر با ناهید جون و بابا سعید رفتیم بازار اما بر عکس سری قبل که کلی خوش گذشت اینبار از بس هوا گرم بود حتی نمیشد نفس کشید و ترجیح دادیم ده دقیقه یه ربع نشده برگردیم . دو روزه واقعاً گرمه . فصل صید میگو و خرما پزون واقعاً هوا غیر قابل تحمل میشه . یکمی دور خوردیم و اومدیم خونه و الانم که دارم برات مینویسم توی خواب نازی . صبحها یا ظهر ها که از خواب پا میشی ، خیلی وقتا دلت میخواد که یکم بمونی توی تخت و بازی کنی و اگه بیام که بیرون بیارمت نمیای و پتوت و میندازی روی سرت . منم میزارم که به بازی ادامه بدی . عاشقتم نفسه من

اینجا هم کتاب هات و آوردی و با ناهید جون مطالعه میکردی

فدای اون دقت کردنت بشم من خودم تنهایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)