ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

تولد باباشي 10 تير 92

1392/4/11 10:56
1,507 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب بالاخره تولد بابا انجام شد البته بايد قبلش معذرت خواهي كنم چون اين دخملي اصلا نزاشت كه با پدر گرامي ازشون عكس بگيرم و يكسره در حال ورجه ورجه بود و خلاصه عكسا ناقصه كه سعي ميكنم با نوشتن مطالب جبرانش كنم . 

مهمونايي كه دعوت كرده بوديم 

مامان مريم + با اسماعيل و عمو امين ( سه تاشون اومدن )

عمو اميد + زن عمو سهيلا +سروش و سياوش ( كه نيومدن )

عمه انيس + شوهرشون و فاطمه ( كه نيومدن )

عمه ذروشن + شوهرشون ( كه اومدن ) 

خلاصه كه كل مهمونامون شدن 5 نفر اما اشكال نداره بازم خيلي خوب بود و به ما كه خوش گذشت اميدوارم به اونا هم خوش گذشته باشه . 

حدوداي ساعت 9 بود كه اومدن بعد از خوردن يه شربت تمشك خنك و حدود نيم ساعت بعد شام خورديم جاتون خالي . ميز شام شامل :

كشك بادمجون + خوراك لوبيا + دلمه گوجه + دلمه بادمجون + دلمه فلفل دلمه اي + دلمه برگ مو + كوكو سبزي + رنگينك + سبزي خوردن + ماست و خيار و نون و نوشابه 

عكس كشك بادمجون و يادم رفت بگيرم اما چون مثل تولد ملودي بود دقيقا اون و دوباره ميزارم ( ببخشيد )

عكس كوكو رو هم كه يادم رفت و عكس دلمه رو هم از مابقيش كه اضافه موند براتون ميزارم

بعد از شام با چايي و كيك كائويي نسيم پز و ژله سه رنگه ( موز + آلوئه ورا + انار ) از مهمونامون پذيرايي كرديم 

و اينم يدونه عكس دخملي كه خدارو شكر خوب شده و ميتونم براي سال بعد ازش استفاده كنم 

مهمونامون زحمت كشيده بودن و براي باباشي كادو تهيه كرده بودن 

مامان مريم و بابا اسماعيل : يه دونه حوله حموم

عمه روشن : يه دونه عطر ورساچ و اسپري

ناهيد جون و بابا سعيد ( نبودن البته ) : 150000 تومان وجه نقد

ملودي و مامي نسيم : يه دونه شلوار كتون 

دوستاي بابا كه توي يه گروه موسيقي مينوازن : 200000 تومان وجه نقد 

ماچ♥ دست همتون درد نكنه ♥ماچ

 

بعد از خوردن كيك هم با هندونه و خربزه خنك يه سر و سامون به جيگرامون داديم و حسابي خنكش كرديم . همه چيز به نظر خودم عالي بود و خدا رو شكر خستگي توي تنم نموند .

و نكته خيلي خيلي جالب ديشب 

بيا ادامه مطلب تا بگم چي شدچشمک

ملودي مامان 4 تا كار جديد انجام داد 

1- براي اولين بار خودش هي تند تند ميرفت بغل بابا اسماعيل و بنده خدا بعد دو سال يه دل سير ملودي و بغل كرد بغل

2- وقتي كه سفره رو جمع ميكرديم ملودي هم كمك ميكرد و از روي ميز رفت و دو تا بطري نوشابه رو برام آورد توي آشپزخونه واي كه داشتم ميمردم از خنده و خوشحاليتشویق

3- از عمو امين ياد گرفت كه بوس پرت كنهماچ

4- با همه خيلي گرم و صميمي بود و بغل همه ميرفت و اصلا غريبي نميكرد  فرشته

خدايا اين خوشي ها رو از من نگير 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)