ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

آغاز سفر - 5 خرداد 92

1392/3/7 13:55
3,550 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزه مامان یک شنبه صبح ساعت 8 از بوشهر به سمت یاسوج حرکت کردیم . از بوشهر تا کنار تخته رو من رانندگی کردم تا بابا برای جاهای پر پیچ  و خم جاده کمتر به کمرش فشار بیاد برای رانندگی کردن . شما  هم واقعا نینی خوبی بودی و کلی همکاری کردی و مثل خانوما نشسته بودی عقب روی صندلیت . کنار تخته که رسیدیم یه فالوده بستنی خوشمزه خوردیم .

بقیه ادامه مطلب ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بعد از خوردن بستنی راه افتادیم  و شما حدود ده دقیقه کلا بیشتر نخوابیدی  

ساعت 12 رسیدیم یاسوج و غذا خوردیم جاتون خالی واقعا غذاش هم عالی بود . البته ملودی که زیاد نخورد و بیشتر سالاد خورد عاشق کاهو و هویجه فینگیل خانوم .

بعدش هم تا بابا حساب کنه پول غذاها رو کلی واسه خودت مثل خانوم بزر گا روی صندلی نشستی 

بعدش هم دوباره سوار شدیم حرکت کردیم به سمت اصفهان . توی راه تقریبا نینی خوبی بودی اما آخرای مسیر دیگه خسته شده بودی و حسابی نق نق میکردی . به هر صورتی که بود رسیدیم اصفهان و رفتیم  مکانی که قرار بود شب رو اونجا بمونیم . چون خیلی گریه میکردی حدود نیم ساعت بردمت توی محوطه پایین تا بدو بدو کنی . یکم که حالت بهتر شد باز رفتیم توی اتاق اما چشمتون روز بد نبینه از ساعت حدود 8 یک بند تا 9 و نیم گریه میکردی و منم نمیدونستم دیگه چکار کنم . از بس هوا گرم بود مجبور شدم لختت کنم .

هیچی هم نمیخوردی . به بابا گفتم برو ببین سیب زمینی سرخ شده پیدا میکنی براش بگیری یا نه . بنده خدا با حال خسته رفت و بعد نیم  ساعت با ساندویچ و سیب زمینی اومد . الهی فدات بشم نمیدونستی چطوری بخوری اینقده با ٰ بابا بهت خندیدیم که نگو . انگار از قحطی اومده بودی . خلاصه نصف ساندویچ هات داگ و یه ظرف سیب زمینی سرخ شده رو نوش جان کردی و خدا رو شکر آروم تر شدی . از اونجایی که خسته بودیم تصمیم گرفتیم ساعت 10 بخوابیم . اما چه خوابیدنی . ماها عادت به هوای کولر گازی داریم . اتاقمون گفتن هوا خوبه هنوز و فن ها رو روشن نمیکنن . پتجره هم که از شانس بد ما اصلا بادگیر نبود . تا صبح مثل ماهی همه اش از گرما دور خودت چرخیدی و نق نق کردی . یکی از بد ترین شبای عمر من همون شب بود . صبح هم که دیدم پشه ها یه بدن لخت پیدا کردن و حسابی تا دلشون خواسته نوش جانت کردن . دم صبح بود که حدود 2 ساعتی بالاخره خوابیدی 

الهی مامان فدای اون بدن کباب شده از نیش پشه ات بشه عسلم .

ادامه سفر در پست بعد قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)