ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

اين روزهاي ما

1392/1/24 9:52
842 بازدید
اشتراک گذاری

* اين روزا خدارو شكر كم كم كار جمع كردن اثاث ها تموم شده و مونده يه سري خورده كاري كه تا دقيقه نود بايد بمونه . انشا الله فردا 25 فروردين كليد و كه تحويل بگيرم ميرم يكم تميز كاري . هر چند كسي توش نرفته اما خب بازم نياز داره . و نهايتا يكي دوروز بعد منتقل ميشيم . ملودي هم واقعا ازش ممنونم چون اصلا توي اين جمع و جور كردنا اذيتم نكرد و مثل هميشه خانوم بود . فدات بشه مامي الهي .

* زلزله هم خدارو شكر مثل اينكه داره كم كم ميره و پشت سرش و نگاه نميكنه . 

* اين چند روزه نيست خونمون نيمه جمعه خب آدم دوست نداره زياد خونه بمونه . من توي بوشهر فقط مامان و بابا و داداشم و داشتم كه الان مامان و بابام هم ديگه نيستن و داداشم هم خيلي نميبينم . كلا تنهام . يادمه اولا كه توي فاميل باباشي اينا اومده بودم هر از چند وقتي يكي تولدي ميگرفت ، توي فاميلشون دختر و پسر دم بخت زياد بود كه همه تقريبا ازدواج كردن ، خيام خوني ميگرفتن . خلاصه آدم اصلا حوصله اش سر نميرفت . اما الان مدت هاست دلم هواي يه مهموني اي رو كرده كه توش حسابي بهم خوش بگذره اما خب همچنين جايي هم به ذهنم نميرسه و كلي دلم گرفته . 

* توي اوج دلگيري ها خيلي اين روزا خوشحال شدم . از نيني وبلاگ ممنونم كه باعث شد دوستايي پيدا كنم كه با وجود اينكه هم و نميبينيم اما قلبامون براي هم ميتپه و از بودن هم خوشحال و از نبود هم نگران ميشيم . خيلي خوشحالم كه دوستايي مثل شما دارم و از صميم قلب از همتون ممنونم كه بهمون سر ميزنين و دوستمون دارين با وجود اينكه من نميرسم بهتون سر بزنم شما هميشه با اومدنت شرمندم ميكنين .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)