ملودي در روز اول جمع كردن اثاث

واي چند روز بود عجيب استرس داشتم و ذهنم از بس آشفته و در گير بود كه نگو . داشتم افسردگي ميگرفتم اما ديدم كه چاره اي نيست و بايد انجام بشه پس بهتره به خودم مسلط باشم و مثل هميشه با ذهن باز و برنامه ريزي برم جلو . روز قلبش رفتيم كارتن خالي و روزنامه باطله و چسب كارتن و مشتي از اين قبيل خرت و پرت كه نياز هست براي اثاث كشي خريديم . و يه سر هم رفتيم خونه جديد و چند تا چيز و سانت زديم . ديروز عصر شروع كردم . گفتم از يه گوشه شروع ميكنم و ميام جلو . گفتم اول ميرم اتاق ملودي كه روز اول زياد خودم و خسته نكنم . با اجازتون از ساعت 6 شروع كردم و ديشب تا 2 داشتم جمع ميكردم . البته اتاق ملودي ساعت 10 تموم شد . اما ماشا الله هر چي جمع ميكردم ميديدم باز يه جاي ديگه اش مونده . اما خدا واقعا كمكم كرد و زياد خسته نشدم . البته ديشب از استرس زلزله خواب درست به چشمم نيومد و اين شد كه صبح خواب موندم و يكم ديرتر رسيدم سر كار . اينم ملودي خانوم بعد از اينكه اتاقش و جمع كرديم . فقط ميمونه تخت و كمدش كه اونم بايد باز بشه اما روز آخر .