پنج شنبه 3 اسفند
دخمل مامان صبح پنجشنبه رفتيم با هم كنار دريا و باز قدم زديم البته خاله عاطفه ( دختر عموي بابا ) هم باهامون بود . خوب بود خوش گذشت . و شبش تصميم گرفتيم عمو مرتضي ( پسر عموي بابا )و خانمش و سوپرايز كنيم . 4 اسفند اولين سالگرد ازدواجشون بود . پارسال كه ما دومين سالگرد ازدواجمون بود اونا مارو سوپرايز كردن و كيك برامون آوردن . امسالم ما گفتيم همين كارو كنيم البته يه شب زودتر . چون ممكن بود خودشون واسه شب سالگردشون برنامه ريزي كرده باشن . كيك و شمع گرفتيم و رفتيم خونشون . نا خواسته يه جشن كوچولو شد . دوستش و باباشينا هم اومدن و حسابي به هممون خوش گذشت . انشا الله به پاي هم پير بشن . و خانمشون هم مثل من همداني هست . نميدونم اين خانواده شوهر ما چي از جون دختراي همدامي ميخوان ؟؟؟؟
فائزه جون و مرتضي
ملودي و مامي
اينم ما و عروس داماد قديمي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی