سومين سالگرد ازدواج

88/8/7 عروسي من و باباشي بود . البته منو بابا جونت از سال 83 با هم نامزد بوديم اما به خاطر درس من و تثبيت كار بابا سال 88 ازدواج كرديم) . روز 6 آبان حنابندونمون بود . توي تالار باباشي .( تالار ماژان ـ چهار راه گورك نرسيده به عاليشهر ) عروسيمون هم همون جا بود . شب حنابندون من سرمايي خوردم كه داشتم ميمردم . همون زمان آنفولانزاي خوكي اومده بود . شب عروسي 3 درجه تب داشتم و كلي حالم بد و تب و لرز گرفته بودم . هوا هم نسبتا خنك بود . شب حنابندونمون هم يه باروني اومد كه نگو ، و همين بيشتر باعث مريضيم شد . ما كه چند سال منتظر چنين شبي بوديم ، اصلا نفهميديم چي به چي شد . فرداي عروسي رفتم خونه بابام چون حالم بد بود و باباشي هم مراسم عروسي داشت چند شب پشت سر هم . رفتنم همان و 15 روز ماندن همان . فقط چشمام و باز ميكردم تا دارو بخورم و مي خوابيدم . توي اين 15 روز يه چي از گلوم پايين نرفت و 8 كيلو كم كردم  و هر بار چشمام و باز ميكردم ميديدم ناهيد جون و مامان پوري نشستن رو به روم و گريه ميكنن . گفتنيه كه بابام ، دايي حامد و ناهيد جون هم بد طور مريض بودن . 

سالگرد اول عروسيمون هم كه 3 ماه بود ملودي رو باردار بودم . كلي قبلش حالم بد بود و تازه يكم ويارم آروم تر شده بود و فقط قرص ميخوردم و نياز به آمپول نداشتم . 

سالگرد دوم ازدواجمون هم كه عكساش توي وبلاگ ملودي هست . پسر عمو ي بابا ( مرتضي ) و خانومش برامون كيك گرفته بودن و حسابي سوپرايزمون كردن . 

و اما امسال كه هنوز اتفاقي نيافتاده تا ببينيم شب چي پيش مياد 

اينم عكس هاي سومين سالگرد عروسي  البته در ادامه مطلب 

باباشي زحمت كشيده بود و براي من يه ساعت خوشگل خريده بود 

من بنده خدا هم از اونجايي كه درست روز سالگرد ازدواجمون سر رسيد اولين چك ماشينم بود 2400000 تومن هديه دادم به مديران خودرو و ديگه درك ميكنين كه دست آدم خالي ميشه پس نتونستم كادو بگيرم فقط شام همسري رو و دخملي رو مهمون كردم البته گرفتيم آورديم خونه 

كنتاكي + سيب زميني سرخ كرده + نوشابه 

اينم دخملي در حال خوردن شام سالگرد ازدواج 

و يه سري شكل سازي هم براي ملودي گرفتم 

البته فرداي سالگرد يه كيك و فشفشه هم خريدم و بردم خونه مادر و پدر همسري . كه متاسفانه دوربين نداشتم تا از اون شب عكس بگيرم . انشا الله بتونم تولدت جبران كنم عشقم . مرسي واسه همه خوبي هات