دوشنبه 17 مهر
دوشنبه شب دعوت بودیم شام خونه خاله زهره ( خاله من ) . اوله شب کم مونده بود بمونی لای در آسانسور البته توی کالسکه بودی . من کلی جیغ زدم و ترسیدم و تا فرداش حالم خراب بود اما در کل شب خیلی خوبی بود .
عماد ( پسر خاله من ) هم به مناسبت روز کودک برات یه عروسک اژدها خریده بود مرسی عماد جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی