ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

بهار 1399( همه اتفاقات بهار در این پست نوشته میشه )

1399/1/5 1:36
1,286 بازدید
اشتراک گذاری

عشق دلم بالاخره نوروز هم از راه رسید هر چند سال جالبی نبود سال قبل و همچنان از پارسال ویروس کرونا مونده و همچنان مردم درگیرن با این موضوع اما خب چاره ای نیست جز صبر و تحمل . برای مامان مریم سفره چیدیم 

طبق سنت هر ساله برای نوه ها عیدی حاضر کرده بودن نفری یدونه بلوز و یدونه از این موش ها . قرار بود برای همکلاسی هات هم درست کردم موش اما خب چون نرفتی مدرسه دیگه درست نکردم . عیدی بچه ها رو دم خونه ها دادیم بهشون 

 

 

 

برای خودمون هم هفت سین چیدیم 

من به فدات که از عکست هم معلومه چقدر بزرگ شدی امیدوارم تا روز تولدت این ویروس ریشه کن بشه 

 

مبلغ عیدی ها همه کارت به کارت شده بود . دونه دونه برات گرفتم و پاکت گذاشتم .مرسی از همگی 570 هزار تومن شد عیدی هات 

اینم هم عیدی مامان پوری بود که ناهید جون عکسش و فرستاد برای یادگاری دست خطش و میزارم 

 

اینم عکس هفت سین ناهید جون . قرار بود امسال عید بیان پیشمون که متاسفانه به خاطر این ویروس لعنتی پروازشون کنسل شد 

اینروزا نون هم از بیرون نمیگیریم و خودم میپزم انصافا هم مزه اش و لطیفیش خیلی عالیه 

 

 

کم کم باید دنبال خونه هم بگردیم چون جابجایی داریم انشا الله .شما کلی خوشحالی میگی اخ جون خونه جدید اتاق جدید .قافل از مصیبت های اثاث کشی اینکه تو خوشحالی باز خوبه 

اینروز نهایتا تا خونه مامان مریم میریم عصرا و روزا و شبامون قاطی شده واقعا گاهی تا صبح بیدارم و روز خواب به قول باباشی میگه طلوع و به غروب وصل میکنی . چند شب پیش دم خونه همسایه باغچه هاشون خیلی با صفاست چند تا عکس ازت گرفتم 

 

 

 

 

الان که دارم برات مینویسم 12 فروردینه . من 10فروردین که از خواب بیدار شدم عصری رفتیم خونه مامان مریم اومدیم خونه و شما خوابیدی . خاله سعید و شوهرش اومدن خونمون تا 3 صبح خونمون بودن.و بعد با باباشی شبا سریال میبینیم .خلاصه ساعت 5 شد و بابا رفت خوابید من همچنان بیدار بودم و یه مسابقه گریم هست که نگاه میکنم مشغول اون شدم . ساعت 6 و نیم رفتم بخوابم که هنوز خوابم نمی اومدم و سرم و گرم نت گردی کردم تا شد ساعت 8 صبح . دیدم اصلا خوابم نمیاد . گفتم پاشم اش رشته بپزم . خلاصه نخوابیدم و اماده شم رفتم کشک خریدم و اومدم و اش رشته ام و پختم شما هم که سحر خیزی و پاشدی صبحونه خوردی  هوا بی نظیر بود .گفتم بریم یه دوری بخوریم . از بس گل ها خوشگل بود گفتم حیف عکس نگیرم ازت هر سال این موقع ها کلی عکس ازت میگرفتم . خلاصه هر تیکه پیاده شدیم و عکس ازت گرفتم یک ساعتی هم لب دریا نشستیم کلی دنبال پروانه ها دویدی با کلاغا بای بای میکردی و از دیدن خوشحالیت کلی حال دلم خوب شد و برگشتیم خونه . خلاصه مطلب اینه 48 ساعته حدودا نخوابیدم و چشام باز بازه 

 

 

 

 

 

 

 

 

تا الان هزار بار کنار این المان میخواستم ازت عکس بگیرم اما از بس همیشه دورش شلوغ بود نشده بود . امروز بخاطر خلوتی بالاخره موفق شدم ازت یدونه عکس بگیرم 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ناهید جون چند تا عکس از خودش و بابا سعید برامون فرستاد حسابی تهران هم بهاره و هوا بخاطر قرنطینه تمیزه 

 

 

 

عشقم خونه همه چیزمون جمع کردیم و خداروشکر خونه هم پیدا کردیم و بخاطر شما خونه ویلایی گرفتیم اینبار که توی حیاطش بتونی بازی کنی برای خودت و کلی خوشحالی برای این قضیه البته از اونجایی که من همیشه خونه کلید نخورده میگیرم یکم کارای داخلی خونه مونده که تا اخر ماه انشا الله تموم میـــــــــشه و اثاث کشی میکنیم 

میزانی از جمع شدگی خونه 

اینروزا تا از خونه مامان مریم میخوایم برگردیم خونه تند میری لباس منو میاری و اول باید یبار تنت کنی و عکس هم بگیری و بعد بدیش تا من بپوشم . تا میپوشی هم میگی وایییی چه خوشتیپ شدم . خداروشکر پس من و مامان خوشتیپی میدونی خخخخخ

حتی به کفشامم رحم نمیکنی 

از اونجایی که اتاقت و بیشترش و جمع کردم اومدی میگی مامان بیا اتاقم و خوشگل تزیین کردم .چند تا عروسک چیدی روی پاتختیت و اتاقت و قشنگ کردی 

خب حالا وقتشه که یه همبرگر خوشمزه بخوریمممم ملودی برگر هستن . این دوتا بالشت مال بابا اسماعیل بود خدا رحمتشون کنه میزاشتن زیرشون که زخم بستر نگیرن الان شده نونای همبرگر که شما و فریماه و النا نوبتی همبرگر میشین باهاشون 

الان که برات مینویسم 20 اردیبهشته و صبح رفته بودم بانک و به بابا گفتم بمونه خونه ملودی تنها نمونه چون سری قبلی تا نزدیک 2 کارم طول کشید و دلم میسوخت از ساعت8 تنها مونده بودی . خلاصه اومدمو دیدم به به پدر و دختر چه کارا که نکردن . و برام فلوت میزننو اهنگ میخونن .پدر نوازندگی مکنه و دختر خوانندگی . حیفم اومد از این کارا فیلم نگیرم و عصری گفتم خوشگلاسیون کنین و ازتون فیلم گرفتم 

 

صبح مابین کارای بانکی رفتم مدرستونو برای سال اینده مدارک کامل کردیم و کارای ثبت نامت و انجام دادم . هر سال توی حیاط موقع ثبت نام ازت عکس میگرفتم اینبار بخاطر کرونا خودت و نبردم و از حیاط خالی عکس گرفتم کلی دلم گرفت از سوت و کوری مدرسه و اینکه توی قاب دوربینم نبودی 

 

 

همچنان خونه قدیم هستیم و خونه جدید کمی کار داره و خداروشکر امتحانات خوب زمانی تموم شد چون اینروزا همه اش بیرونم و کلی کار دارم بخاطر کارای جابجایی و نمیرسیدم زمان بزارم برای درس شما .قوربون خدا برم که خودش همیشه همه چیزا رو راست و ریس میکنه برام 

در بنگاه 

خبببببببببببببب بعد از یک غیبت طولانی برگشتم . 

عشقم این مدته خیلی اتفاقات پشت هم شد که نشد برات بنویسم . ما 28 اردیبهشت ماه چون باید خونه رو تحویل میدادیم اثاث کشی کردیم به خونه جدید اما هنوز برقش وصل نبود . به ناچار وسایل و بردیم خونه جدید و خودمون رفتیم خونه مامان مریم مثلا دو سه روز . این دو سه روز رفتن همان و دقیقا 23 روز مهمونشون شدن همان . شما که حسابی خوشحال بودی از اینکه همیشه دورت شلوغ بود اما من و باباشی حسابی اعصاب و روانمون سر خونه ریخت بهم تا گذشت این مدت . با همه فکر و خیالای بدش بالاخره تموم شد و کلی زحمت دادیم مامان مریمو . خب بریم سراغ عکسا 

روز اخر لوازم جمع کردن در حال کمک به من بودی 

روز اخری یه داستان مصور کشیدی که داستان شنل قرمزی بود بی نهایت لذت بردم ازش میزارم به یادگار بمونه

مامان شنل قرمزی یه ظرف پر از غذا و میوه داد به شنل قرمزی و نقشه خونه مادر بزرگ 

شنل قرمزی در مسیر از روی نقشه به راه افتاد 

از طرفی گرگ بدجنس رفت تا مادر بزرگ و بخوره

بعد شنل قرمزی که وارد خونه شد گرگه اون رو هم گرفت 

شنل قرمزی و ملادر بزرگ توی شکم اقا گرکه همو دیدن

اقا گرگه شکمش درد گرفته بود 

اقای شکاترچی شکمش و پاره کرد پر از سنگ کرد و دوخت 

و در اخر مادر بزرگ و شنل قرمزی خوشحال شدن 

ایشون هم خالق اثر هستن . مداد پشت گوشت منو کشته 

خب تفریحا ت خونه مامان مریم . مامان مریم بنده خدا عصا استفاده میکنن حسابی با عصا ها داستان داشتی 

اینجا روسریش و بستی کمرت

روبان بستی پات به جای گچ مثلا دور از جون پات شکسته 

روزا اکثرا برات نقاشی میکشیدم و رنگ میکردی 

 

این خودتی مثلا 

 

 

 

 

 

فریماه یه سری عکس ازت گرفته بود خیلی بانمک بود میزارمشون یادگاری 

 

 

 

 

 

 

 

 

اکثر صبحا صبحونه نون و مرابا و کره میخوردی . و این اولین بار بود کره میخوردی و حاضر شدی امتحانش کنی 

حسابی خلاق بودی با پشم شیشه و مداد پشمک درست کرده بودی 

یه روزم شما خانم ارایشگر بودی و بابا هم مشتری . جالب اینجا بود 15000 تومن هم دست مزد گرفتی 

 

 

 

 

در حال گیس بافتن برای باباشی 

این قورباغه بنده خدا لباسش مال عروسک فریماه بود . روسری مامان مریم . عینک عمه انیس و کفش خودت خلاصه که از هر کی یه چیز قرض کردی و این مدلی تزیینش کردی 

یه روز با النا و فریماه مچتون و گرفتم پای سجاده 

 

ساخت خونه 

عصر تابستون و یه گردش مادر دختری و یه بستنی خوشمزه اونم توی هوای گرم واقعا میچسبید 

 

خلاصه بعد از 23 روز اومدیم سر خونه زندگیمون . هرچند الان یکی دو روزه اوضاع دلت خوب شده همه اش دلتنگ خونه مامان مریم بودی و بغض داشتی بابت اینکه اومدیم خونمون 

اینم اولین شبی که اومدیم خونمون 

 

 

پسندها (9)

نظرات (9)


5 فروردین 99 2:47
مامان نسیم خیلی هنرمنده،انشاله همیشه به شادی و خوشی
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون شما نظر لطفتونه . 
مامان آنیلمامان آنیل
5 فروردین 99 10:45
عیدتون مبارک⚘
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عید شما هم مبارک 

5 فروردین 99 14:51
عیدتون مبارک باشه مامانه ملودی گیسوکمند😗😗
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
مرسی عزیزم عید شما هم مبارک مهربون با این لقب خوشگلی که دادین به ملودی جون 
نرگسنرگس
5 فروردین 99 16:45
سال خوبی داشته باشید . چه موش های قشنگی هم درست کردید!
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم شما هم سال خوبی داشته باشید 
مامان سارا
6 فروردین 99 0:05
سلام مامان گل، سال خوبی داشته باشید، میشه طرز تهیه نون رو با جزئیات بگید، چون من درست میکنم مث نون محلی میشه، اینا خیلی خوبن
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم این جا برید 
https://www.tasvirezendegi.com/%D9%BE%D8%AE%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%B4-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D9%81%D8%B1/
مامان سارا
6 فروردین 99 12:21
ببخشید که دوباره مزاحمتون شدم، شماهم با آرد سفید درست کردید یا آرد گندم، آخه رنگ خمیرتون یکم تیره بود
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم خواهش میکنم بله با ارد سفید سه صفر درست کردم
یاسمن
7 فروردین 99 0:29
عیدش مبارک دختر بهاری زیبا 
شما هم که همیشه با سلیقه و هنرمند دمت گرم مامان نمونه
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
عید شما هم مبارک گل خوشبو 
مامان صدرامامان صدرا
10 فروردین 99 0:12
سال نو مبارک ❤❤❤
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون سال نو شما هم مبارک 

29 فروردین 99 0:35
ملودی عزیز نهمین سالروز تولدت مبارک💖💖💖💖💖
تولد نه سالگی ملودی جون مبارک باشه💕💕💕
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیز مهربون