ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

سنجش کلاس اول

1396/3/31 14:12
641 بازدید
اشتراک گذاری

عشقم بالاخره امروز تاریخ سنجش معلوم شد و و فقط دو هفته مونده تا اون روز . تاریخش 12 تیر ماه 1396 میشه . ساعت 8 صبح . انشا الله که به خوبی انجامش بدی هر چند من خیلی نگرانم چون اولش قد و وزن و میگیرن چون واکسن که زدی خاطره بدی مونده برات از وزن و قد گرفتن . و اینکه میترسم تنهایی ببرنت بترسی و انجام ندی . خلاصه خدا خودش ختم به خیرش کنه . اون روز عکس میگیرم توی همین پست برات میزارم انشا الله . اینم برگه معرفی نامه

عزیزه دلم با کلی تاخیر اومدیم در مورد سنجش که الان داستانش و میگم . روز 12 تیر ماه من و شما و باباشی رفتیم مدرسه ای که معرفی کرده بودنمون

 

بعد رفتیم دفتر مدرسه که برگه هامون و کامل کنیم که مدیر مدرسه گفتن برگه معرفی نامتون مهر نداره و بابا برگه رو گرفت و برد تا مهرش کنه .

بعدش به ما یدونه برگه دادن که برای اتاق های مختلف بود که باید دونه دونه میرفتیم پ

اتاق اول اتاق بهداشت بود . از اونجایی که ساعت مراجعه هشت بود همون اول کار خانومی که مسئول اتاق بهداشت بود و معلوم تا صبح بیدار بوده انقدر بد با شما برخورد کرد که همون اول کار افتادی به گریه که تا اخر عمرم یادم نمیره رفتار زشتش . هیچی اونجا خیلی الکی الکی قد و وزنت و گرفت که کاملا هم اشتباه بود و میخحواست از سر باز کنه . اما چون کارمون گیر بود هیچی نگفتم و اومدیم بیرون . اونجا نتونستم ازت عکس بگیرم . اتاق دوم بینایی سنجی بود . خانوم خیلی مهربونی بود اما متاسفانه اصلا علم این کارو نداشت .

اولش ازت نشونه های بینایی رو پرسید که شما راست و چپ و بالا و پایین میگفتی بعد پیله کرده بود نه با دست  نشون بده که بهش گفتم عزیزم اینکه بچه راست و چپ و بالا و پایینش و میشنسه نشونه شعورشه نه اینکه شما اینو قبول نکنی . گفت اره درست میگین . بعد اومد پند تا برگه برای شناخت رنگ گذاشت جلوت . یه دایره رو فرض کن که داخلش پر از دایره های کوچیک و بزرگ رنگی رنگی بود . دو طرف دایره دو تا ضربدر داشت . بعد گفت ملودی این ماره مارو پیدا کن . شما گیج شده بودی . در گوشش گفتم خانومی من با سی سال سن و مدرک لیسانس مار نمیبینم واقعا مار هست ؟ گفت اره ایناها سبزه ! نگو منظورش اینه دایره های سبز که ممتد دنبال هم هستن رو با دست نشون بده . گفتم خب عزیز جون شما بگو مار سبز یا مار قرمز که بچه بنده خدا بدونه چی و باید پیدا کنه که تا گفت مار سبز و قرمز و ابی و فلان شما ده تا برگه رو زیر سی ثانیه انجام دادی و بینایی سنجیمون تموم شد خلاصه . اتاق سوم شنوایی سنجی بود که از اونجا هم عکس ندارم . اونجا بعدد از یکبار همکاری نکردن بار دوم همکاری کردی که خداروشکر میشه گفت تنها اتاقی بود که راحت انجام شد . رسیدیم به اتاق اخر اتاق آمادگی تحصیلی . اونجا بدون من باید میرفتی و همین باعث بترسی و چندین بار که رفتی همکاری نکردی و زمان هایی که من میومدم داخل و همه رو جواب میدادی رو حساب نمیکردن . جونم برات بگه لج کرده بودن در یک کلام . هیچی دیگه برگه ای دادن دستمون با مهر عدم همکاری

هیچی کارمون کشید به سنجش بار دوم اما اینبار دیگه نه مثل اول اینبار سنجش تخصصی بود . از صبح رو پا کلی گرما کشیده بودیم زیر افتاب اخرم اینطوری . تا سه روز رسما نفس نمی تونستم بکشم . به هر دری زدیم که اشنا پیدا کنیم همه قولایی میدادن اما خب میگفتن باید حتما سنجش رو انجام بده . گذشت تا 27 تیر زنگ زدن که بیاین سنجش اموزش پرورش اختلال یادگیری صدف تاریخ 31 تیر . اینو که شنیدم و رفتم محل و دیدم دنیا رو زدن توی سرم که چرا باید کارمون به اینجاها بکشه بخاطر اینکه نذاشتن وقتی ترسیدی من کنارت باشم . بابا اخه ادم های با انصاف بچه اس بچه اونم فقط شش ساله . اما کو رحم .

از دست بر غذا تاریخ 30 تیر شما شروع کردی به بالا اوردن و شنبه نتونستیم بریم سنجش رو . فرداش یعنی یک مرداد زنگ زدن که بیاین 2 مردا مدرسه کوشا و چون حالت خوب بود رفتیم . هر چند کلی نگران بودم واقعا اما خب امروز کاملا نرمال و بدون ترس رفتی داخل و تنها موندی و تمام سوالات هوشیشون و جوابگو بودی که حتی مسئولش گفت حیفه بچتون و بزارین غیر انتفاعی و من واقعا تعجب میکنم چطور ردش کردن دخترتونو . فقط نگاش کردم و توی دلم گفتم نزدیک یک ماهه ما سه نفر مردیم و زنده شدیم به کدوم گناه نمیدونم .خلاصه برگمون و مهر کرد و داد که فردا ببریم تحویل مدرسه بدیم و این بود شرح سنجش . به هر مصیبتی بود بالاخره این کابوس تموم شد  . اینم شما توی مدرسه کوشا قبل از سنجش

شیطون ناخواسته برای مدرستونم تبلیغ کردی

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)