تداعی خاطرات کودکی
عشقم امروز یعنی 5 تیر ماه دقیقا شد بیست سال که من اومدم بوشهر . برای دوسال اومده بودیم اما الان شده 20 سال . امروز طبق همیشه سری زدم به البوم ها . وقتی بچه بودم ناهید جون خیلی البوم نگاه میکرد . هر جا که بودم خودم و بدو بدو میرسوندم کنارش و عکسارو نگاه میکردم و بیشتر از همه عاشق حرفا و تعریفایی بودم که در مورد هر عکس برام میگفت . همه رو از حفظ بودم اما شنیدن دوباره اش از دهن ناهید جون برام همیشه مثل بار اول تازگی داشت . امروز تا بساط البوم هارو پهن کردم زود خودت و رسوندی و دقیقا یاد خودم افتادم . حس عجیبی داشتم . یهو بغض کردم دقیقا نمیدونم چرا اما بغض کردم . خوشحالم که هستی یدونه من و باعث میشی چیزایی قشنگ رو دوباره یادم بیاد
برعکس الان که همه عکسا شده دیجیتالی من خیلی به البوم و البوم درست کردن علاقه دارم و سالانه کلی عکس ثبت شده میگیریم .