اینروزای ما ♥♥♥♥
عشقم اینروزا سرگرم مدرسه رفتن بودیم تا دیشب که در عرض کمتر از یک ساعت تب کردی البته مطمئنم به خاطر روز قبلش بود که بعد از برگشتن از مدرسه بردمت حموم و برق رفت و نشد موهات و خشک کنم . هر چند کولر خاموش بود اما خب مثل خودم شما هم سینوزیتت خیلی حساسه . خلاصه ساعت ده و نیم بردمت درمونگاه و دکتر گفت اره سینوساش و ته گلوش عفونت کرده و دارو نوشت البته قبلش خودم داده بودم دارو بهت و دکتر هم گفت اره همین دارو ها رو بده و یه دونه پنیسیلین هم گفتم اگه نیازه بهت بزنه و اونم تایید کرد که زودتر خوب بشی . خلاصه یه پا دکتر شدم . اومدیم خونه و داروهات و دادم بهت و اب پرتقال هم واست گرفتم و دادم خوردی و خداروشکر تا صبح راحت خوابیدی . البته دکتر گفت ممکنه حالت تهوع هم بیاد سراغت که همین منو ترسوند اما خدا روشکر این اتفاق نیوفتاد . صبح مدرسه نبردمت البته همون بهتر چون به علت بارندگی مدارس هر دو نوبت صبح و ظهر تعطیل شدن و دوستات هم رفته بودن خونه . منم صبح یه مصاحبه کاری داشتم ساعت 8 که از خونه در اومدم همه چیز اروم بود اما ساعت 10 که از مکان مورد نظر خارج شدم دیدم همه جا رو اب برداشته و تا اومدم این دست خیابون و سوار ماشین شدم تا زانو فرو رفتم توی اب . یه سری فیلم و عکس هم گرفتم که چند تاش و واست یادگاری میزارم البته چند تا عکس هم مامان دوستات و معلمتون واسم فرستادن به همراه خانوم معاون . دوستات و یه اقای مهربون از خیابون رد کرده و تحویل خانواده هاشون داده . بیشتر عکسا دم مدرسه خودتونه
اون اخر عکس دقت کنین می بینین مردم قایق بادی انداخته بودن توی اب
کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است