ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

اینروزای ما ♥♥♥♥

1394/8/9 23:03
784 بازدید
اشتراک گذاری

عشقم اینروزا سرگرم مدرسه رفتن بودیم تا دیشب که در عرض کمتر از یک ساعت تب کردی البته مطمئنم به خاطر روز قبلش بود که بعد از برگشتن از مدرسه بردمت حموم و برق رفت و نشد موهات و خشک کنم . هر چند کولر خاموش بود اما خب مثل خودم شما هم سینوزیتت خیلی حساسه . خلاصه ساعت ده و نیم بردمت درمونگاه و دکتر گفت اره سینوساش و ته گلوش عفونت کرده و دارو نوشت البته قبلش خودم داده بودم دارو بهت و دکتر هم گفت اره همین دارو ها رو بده و یه دونه پنیسیلین هم گفتم اگه نیازه بهت بزنه و اونم تایید کرد که زودتر خوب بشی . خلاصه یه پا دکتر شدم خندونک. اومدیم خونه و داروهات و دادم بهت و اب پرتقال هم واست گرفتم و دادم خوردی و خداروشکر تا صبح راحت خوابیدی . البته دکتر گفت ممکنه حالت تهوع هم بیاد  سراغت که همین منو ترسوند اما خدا روشکر این اتفاق نیوفتاد . صبح مدرسه نبردمت البته همون بهتر چون به علت بارندگی مدارس هر دو نوبت صبح و ظهر تعطیل شدن و دوستات هم رفته بودن خونه . منم صبح یه مصاحبه کاری داشتم ساعت 8 که از خونه در اومدم همه چیز اروم بود اما ساعت 10 که از مکان مورد نظر خارج شدم دیدم همه جا رو اب برداشته و تا اومدم این دست خیابون و سوار ماشین شدم تا زانو فرو رفتم توی اب . یه سری فیلم و عکس هم گرفتم که چند تاش و واست یادگاری میزارم البته چند تا عکس هم مامان دوستات و معلمتون واسم فرستادن به همراه خانوم معاون . دوستات و یه اقای مهربون از خیابون رد کرده و تحویل خانواده هاشون داده . بیشتر عکسا دم مدرسه خودتونه

اون اخر عکس دقت کنین می بینین مردم قایق بادی انداخته بودن توی اب

 

کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم

و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده

از سر عشق ندا میدادم

پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است

گوش کن باران را که پیامی دارد

دست از غم بردار زندگی کوتاه است

باز کن پنجره را روز نو در راه است

پسندها (2)

نظرات (3)

نونو
12 آبان 94 12:03
واااااااااااااااااااااای
امیر
13 آبان 94 2:12
سلام وب قشنگی داری به منم درباره وبم نظر بده
مامان نازار
18 آبان 94 7:56
سلام عزیزم ای جان... الان بهتره دختر گلمون .... چقد سخته مریض شدن این نی نی های نازززز من که همیشه و همواره درگیرم اینقد گرفتاری زیاد شده که وقت نمی کنم یه چیز بنویسم .... ول یمدام اینجارو چک می کنمو و می خونم جحتی اگه چیزی وقت نشه بنویسم بارونو حسای خوبش گوارای وجوده همه مردم این شهر ....
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
سلام عزیزم خوشحالم که بعد مدت ها بالاخره دستت به قلم رفت . خدا کنه همیشه شاد باشین از این بعد . الهی فداش بشم از خانم زنگویی شنیدم مریض بوده باز یسنا . خاله بمیره واسه اش