ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

پتوي چهل تيكه

اون قديم نديما منظورم توي خونه مامان بزرگامونه ، توي هر خونه اي حتما يه پتو كرسي يا پتوي چهل تيكه پيدا ميشد و من خودم هميشه ميگشتم تا اون پتو رو بكشم روم و بخوابم . آخ كه چه كيفي ميداد و كلي خوشحال بودم . اما ديگه از بس پتو هاي گلبافت و از اين قبيل اومده كه ديگه كسي توي خونه اش اين چيزا پيدا نميشه . خيلي وقته حسرت همچين پتويي رو داشتم . براي همين تصميم گرفتم همچين چيزي بدوزم . اولش خواستم با پارچه باشه اما ترسيدم كه نتونم درست و حسابي از پسش بر بيام آخه واقعا دوختنش سخته . ديدم بهتره كه ببافم با كاموا . از يازده تير شروع كردم كلي كامواي رنگي رنگي خريدم و شروع كردم . با اينكه خيلي هم وقت نميزارم روش اما خب پيشرفت خوبي داشتم . دارم يه رو تختي ...
19 تير 1392

باباشي مهربون

عزيزه دلم بابا عيسي ساز هاي تخصصي خودش كوبه اي هست . از اون مدل ساز ها هر چي دلت بخواد داره . اما چند وقته افتاده دنبال جمع كردن همه مدل ساز . مامي نسيم قبلا ها كه كلاس گيتار ميرفت و يه دونه گيتار داشت . حالا باباشي رفته و ديروز يه دونه ويولن هم خريده دوتا عود هم قراره براش بيارن . تقريبا داره آرشيو سازهامون كامل ميشه . بابا دوست داره بزرگ شدي ويولن بزني و من دوست دارم پيانو بزني . هميشه پيانو رو دوست داشتم و در اولين فرصت يه دونه ديواريش و ميخرم . اميدوارم كه در آينده يه هنرمند خوب بشي مثل بابا و هميشه بيشتر از قبل مايع افتخارمون باشي گل دخترم . بابا دلش ميخواد♥    مامان دلش ميخواد♥ ...
19 تير 1392

دو روز تعطيلي خيلي خوب

جاتون خاي ما آخراي هفته غذاي دريايي داريم . براي ناهار يه باقالي پلو با ماهي درست كردم كه خيلي مزه داد و واقعا چسبيد . مخصوصا اينكه باقالي تازه بود دست ناهيد جون درد نكنه كه هميشه به فكرمونه .عزيزه دلم پنج شنبه رو رفتيم عصر خونه بابا اسماعيل اينا . آخ كه اين روزا چقدر مزه ميده خونه پدر شوهر رفتن . خيلي عاليه و دلچسب . از شانس خوب ما همه بچه ها هم انگار ميفهمن و همه دور هم جمع ميشن . واقعا نميفهميم زمان كي ميگذره از بس ميگيم و ميخنديم و خوشيم . جاتون خالي ديديم داره زياد از حد خوش ميگذره پس تعارف مامان مريم و روي هوا زديم و براي شام هم مونديم . واقعا كلي انرژي مثبت گرفتيم و حدوداي يازده برگشتيم خونه . عالي بود . از اول هفته قرار گذاشته بوديم...
15 تير 1392

تولد باباشي 10 تير 92

ديشب بالاخره تولد بابا انجام شد البته بايد قبلش معذرت خواهي كنم چون اين دخملي اصلا نزاشت كه با پدر گرامي ازشون عكس بگيرم و يكسره در حال ورجه ورجه بود و خلاصه عكسا ناقصه كه سعي ميكنم با نوشتن مطالب جبرانش كنم .  مهمونايي كه دعوت كرده بوديم  مامان مريم + با اسماعيل و عمو امين ( سه تاشون اومدن ) عمو اميد + زن عمو سهيلا +سروش و سياوش ( كه نيومدن ) عمه انيس + شوهرشون و فاطمه ( كه نيومدن ) عمه ذروشن + شوهرشون ( كه اومدن )  خلاصه كه كل مهمونامون شدن 5 نفر اما اشكال نداره بازم خيلي خوب بود و به ما كه خوش گذشت اميدوارم به اونا هم خوش گذشته باشه .  حدوداي ساعت 9 بود كه اومدن بعد از خوردن يه شربت تمشك خنك و حدود...
11 تير 1392

تولد 33 سالگي بهترين باباي دنيا

سوسوي ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست آمدي و آسمان و زمين را برايم بهشت كردي تنها ستاره آسمان دلم تولدت مبارك عزيزم امروز تولد بابا هست و وارد 33 سالگي شد در حالي كه شما 2 سال و 2 ماه و 12 روزه اي   همسرم تو آن شبنم عشقي كه با آمدنت به روزگار تارم رنگ مهر و وفا بخشيدي   امشب تصميم گرفتم كه به بهونه تولد همسري خانواده اش و دور هم جمع كنم و براي شام دعوتشون كنم . با بچه كوچيك كه ميدونين خيلي سخته و از ديشب حسابي در حال تدارك ديدن بودم و الانم سر كارم و هنوز كلي كار مونده كه بايد انجام بدم . اما همه خستگي هام با يه لبخند عيسي و ملودي بيرون مياد امشب . حتما منتظر عكساي امشب باشين . ملو...
10 تير 1392

دندون 17 و 18

بله بله درست متوجه شدين دليل بي قراري هاي دخملي دو تا مرواريد ناز بود  دندون 17 و 18 دوتا دندوناي كرسي پايين حالا 6 تا دندون كرسي داري و 12 تا دندون ديگه  ...
8 تير 1392

اين روزهاي ما

واقعا از همتون ممنونم چه اونايي كه تلفني و اس ام اسي حالمون و پرسيدن و چه اونايي كه از طريق پيام گذاشتن توي وبلاگ جوياي حالمون شدن . عزيزاي من آخه چيز خاصي اتفاق نيوفتاده بود كه بخوام بنويسم . اما نگران نباشين اين هفته پستاي خوبي براتون ميزارم قول ميدم كه خوشتون بياد .  اين روزاي ما همه اش دخملي غر غر ميكرد و ناراحت بود و از هميشه وابسته تر جوري كه واقعا كلافه ميشدم اما خب چاره اي نبود و اين روزها هم بايد ميگذشت . يكي دو روز هم تنها بوديم و بابا عيسي رفته بود عسلويه اجراي موسيقي . در كل خيلي هفته بدي بود . اما خدا رو شكر كه پنج شنبه و جمعه حالت خوش بود . پنج شنبه رفتيم خونه بابا اسماعيل و كلي براي خودت با فاطمه بازي كردي و كلي هم برا...
8 تير 1392