ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

مامان و ملودی در کنار هم

تفاوت ها وشباهت های مامان و ملودی البته مامان اینجا 6 ماهش بوده آخی چه مامان خوشگلی دارم ...............( از دست مامی شیطونم چقده خودش و تحویل میگیره هیچم خوشگل نیست حالا برم لباسش و بپوشم خودتون میبینین کی خوشگل تره ) نه انصافاً حالا من خوشگل ترم یا مامان ؟ مرسی که به من رای دادین ...
5 تير 1390

مامان اوشین می شود

دخمله مامان واقعاً نمیدونم چی بگم از طرفی طاقت اشکات و ندارم  از طرفی هم دستام واقعاً تحمل وزنت و نداره البته با تمام این حرفا شما برنده میشی  و دائماً روی کول مامان سواری  . قربونت برم بغل هیچکس هم به غیر مامان دوست نداری حتی بابا. خلاصه اینطوری هاست که من مثل اوشین ( یه فیلم هست که مامان وقتی بچه بود پخش میشد ) میخوام شما رو ببندم کولم اون زمان ها آغوشی نبود اما حالا خدا رو شکر علم پیشرفت کرده و این وسیله اختراع شده . دوست دارم خانومی اما بغل بابا گریه نکن دلش میشکنه ها. دوست داره باهات بازی کنه از بیرون که میاد با هزار ذوق و شوق میاد بغلت میکنه به جای اینکه بهش بخندی گریه میکنی . دخمله خوبی باش     ...
19 تير 1390

خاله مینا یار همیشگی

خاله مینای عزیز مرسی که همیشه به وبلاگم سر میزنی به مامانم گفته بودی ازم یه بوس تپل بکنه اون همچین بوسم کرد که آبلمبو شدم . منم بوست میکنم   . در ضمن همین روزا مامانی کلی عکس های تازه میخواد بزاره توی وبلاگم البته اگه دوباره کابل یواس پی موبایلشو یادش نره   . خاله مینا دوست داریم خاله مینا دوست داریم حالا هم یه شعر واسه ات میخونم  مینوچه تنها نرو تو کوچه کوچه پره مستانه یه بوسی ازت میسانه ( با لحجه همدانی ) ...
4 تير 1390

بالاخره واکسن 2 ماهگی رو زدیم

سلام جیگر مامان . الهی فدات بشم پریروز ساعت 8 صبح رفتیم واسه زدن واکسن بهداشتمون عوض شده بود چون خونمون و عوض کردیم رفتیم اداره بهداشت حضرت زینب توی میدون دواس . وقتی واکسنات و زدن گریه نکردی اما چشمت روز بد نبینه وقتی آوردمت خونه یک بار ساعت 12   گریه کردی جوری که الهی بمیرم نفست بند رفته بود و یک بار هم ساعت 4 . ساعت چهار که گریه کردی منم گریه   بابا هم از گریه ما دو تا گریه  . قربونت برم مامی . مردم و زنده شدم . خداروشکر که فقط تب نکردی جیگری . عادت هم کردی هر روز بری حموم . از ترس اینکه تب نکنی 2 روز حمومت ندادم اما از سر کار که رفتیم ناهار و میخوریم بیدار که شدیم میبرمت حموم . قربون شکل ماهت بشم مامان . دیگ...
19 تير 1390

دخملی همه اش میخوابه

عزیز مامان  جیگر مامان از دیروز تا حالا همش 3 ساعت بیدار نبودی . نمیگی مامان گناه داره ؟ حوصله اش سر میره ؟ نمیگی مامان جز من کسی و نداره باهاش بازی کنه ؟ الهی فدات بشم الانم سر کول مامان لالا کردی و غرغر میکنی که چرا بلندت کردم و بغلت کردم . آخه دلم پوسید از دیروز تا حالا . دلم واسه نگاه بلات تنگ شده خانومی . واسه خنده های نانازت . پاشو دیگه مامی . پا نمیشی باشه منم باهات قهرم .   نه قهر نمیکنم آخه دلم نمیاد . تو که بیدار نمیشی لا اقل خدا کنه خواب های خوب ببینی عسلم . دوست دارم . یه چی میگم نخندی ها باشه ؟ دلم میخواد از عشقت خودم و خفه کنم . جیگر مامانی . بوس لوس . فقط بابا عیسی میدونه بوس لوس چیه  حالا بدو بیا بقل مام...
19 تير 1390

دخملی بالاخره تونست بخوابه هورااااااااااااااااااااااااااااااااا

عزیز مامان بعد 3 روز بیقرارای 1 سیاعت پیش بالاخره شکمت کار کرد عادت کردی هر روز باشه حالا که دیر شده بود طفلی من تا صبح نمیتونستی بخوابی و همش به مامان چنگ میزدی الهی فدات بشم انشا الله که همیشه خوب و سر حال باشی
25 خرداد 1390