ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

12 فروردین

1393/1/17 0:15
1,031 بازدید
اشتراک گذاری

صبح که از خواب بلند شدیم به همراه ناهید جون و بابا سعید رفتیم توی سطح شهر و با یکسری المان هایی که توی بلوار ها بود عکس گرفتیم 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فکر کنم این قندیل های یخ نشون دهنده درجه دمای هوا هست 

بعدش رفتیم و دور میدون عباس آباد گرده که البته مخصوص خود همدان هست و خیلی خوشمزه هم هست گرفتیم و نوش جان کردیم البته ملودی دوست نداشت چون تخم مرغ دوست نداره طبیعتا این نون هم به مزاجش خوش نیومد . بعد از اون با دوست خانوادگیمون آقای اوسط رفتیم سمت حیدره و یه جایی که بعد از حیدره بود به اسم امامزاده کوه . سر راه و توی مسیر پر بود از زمین های کشت سیر تازه که بوی سیر همه جا پیچیده بود و کوه الوند هم معلوم بود 

بعد از اونجا رفتیم موزه تاریخ طبیعی و خیلی جالب بود اما با دوربین نمیگذاشتن عکس بگیریم و چند تا ناهید جون با موبایل ازت عکس گرفت خیلی موزه نازی بود

شما بیشتر به آکواریوم و صدف ها علاقه نشون میدادی دختر دریا هستی دیگه انتظاری بیشتر از اینم نمیشه داشت . ناهار رو خونه مامان پوری بودیم و بعد از اونم یک ساعتی لالا کردی و باز رفتیم با دوستمون آقای اوسط سمت یه روستا به اسم ورکانه که همه چیزش از قلوه سنگ بود و تمام کوچه ها و خیابوناش سنگ فرش بود

فدای اون رنگ موهات بشم من که نزدیک ده رنگ قهوه ای در تناژ های مختلف با هم مخلوط شدن 

رودخونه ای بود که میرسید به سد اکباتان و اگه دستتو ول میکردیم دلت میخواست بری پایین و آب بازی کنی 

بعد از اونجا اومدیم خونه و یه دوش گرفتیم و امیر پسر خاله من  و خانومش اومدن دیدنمون  خونه ناهید جون اینا و خیلی خوش گذشت بهمون 

پسندها (1)

نظرات (4)