11 فروردین 93 حرکت به سوی همدان
عمره من صبح ساعت 7:30 به سمت همدان راهی شدیم .من و شما و بابا سعید و ناهید جون . طی مسیر مثل همیشه واقعا دختر خوبی بودی و هیچوقت انصافا اذیت نمیکنی و منم اذیت نمیشم .
دنیای وارونه به این میگن مامان روی پای بچه اش خواب بود و. ناهید جون شکار لحظه ها کرده . یادمه بچه که بودم دائم سر پای ناهید جون خواب بودم.بعدش سر شونه بابا عیسی الانم که ملودی اومده روی ملودی . کلا خوشخوابم
هوا بارونی بود و هوا هم عالییییییییی و تمیز اما سرد
فدای اون مهربونیت بشه مامان که ادم از بوسیدنت خسته نمیشه . وقتی که رسیدیم ساعت 1 بود و رفتیم مستقیم خونه بابا سعید و ناهید جون که توی همدان هست . ناهار هم گرفتیم و خوردیم و یه خواب عالی . بعد از اون عصری رفتیم گنجنامه که خیلییییییییییی سرد بود فقط چند ثانیبه تونستیم پیاده بشیم آخه هوا 2 درجه زیر صفر بود
از اونجا رفتیم دور میدون بابا طاهر و مغازه های سفال فروشی و نگاه کردیم و بعدش هم یه سر رفتیم خونه مامان پوری و ساعت 11 برگشتیم خونه .