10 تیر تولد 34 سالگی باباشی
تولد 34 سالگی باباشی مبارک
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
… … از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان…
پررو میشوند؟
خب بشوند….
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟…
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم
مَردَم بداند دوستش دارم….
( تبریک از طرف مامان نسیم )
(تبریک از طرف ملودی جون واسه باباشی جونش)
بعدا نوشت :
دیشب یدونه کیک گرفتیم و رفتیم خونه بابا اسماعیل جون . کسی نبود فقط بابا اسماعیل بود و مامان مریم و خانواده 3 نفری خودمون . اما خوش گذشت و شما هم از فوت کردن شمع ها کلی مشعوف شدی . کلا هر جا بریم که تولد باشه جدیدا از فاصله هزار متری هم که باشی شما شمع و فوت میکنی
خخخخخخخخخخخخ یه اتفاق جالب که افتاده توی وبلاگم اینه که سه تا پست اخر ملودی یه لباس تنشه . خاله جونا بچم لباسای دیگه هم داره ها این یه اتفاق بوده فقط