یک بعد از ظهر مادر و دختری
عزیزه دلم این روزا عصر یکم هوا بهتره و کنار دریا باد خوبی میاد و میتونیم یکم کنار دریا پیاده بشیم و شما بدو بدو کنی . الهی که فدات بشم مردمی که کنار دریا میان ورزش و نگاه میکنی و خیلی خوشت میاد و دنبال اونایی که میدون هم بدو بدو میکنی و کلی میخندی . منم که باید دنبالب شما بدو بدو کنم که مواظبت باشم . اما خیلی بهمون خوش میگذره و از دیدن خوشحالیت سر از پا نمیشناسم . اینم عکسای دیروز .
فدای اون اخمات . داشت میفهموند که چسب کفشش باز شده
بعد از کلی بازی کردن برگشتیم خونه که بابا اسماعیل زنگ زد که دوستش قراره بره خونشون و خیام خونی دارن . ما هم تصمیم گرفتیم بریم . با این که میدونستم از این مدل آهنگ ها گریه ات میگیره اما گفتم بریم شاید این بار خوشت اومد اما نه هنوزم گریه میکنی و این شد که نرفته مجبور شدیم برگردیم راستی باباشی هم رفته سفر . دیروز رفته و شنبه و بر میگرده