ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

جمعه 27 آذر

1391/11/28 9:41
875 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز صبح گفتم اين بار ببرمت جايي كه سايه داشته باشه . آخه زير آفتاب آدم واقعا اذيت ميشه انگار داره پوستت سوراخ ميشه از بس داغه . رفتيم پارك خليج . با خودم گفتم الان پرنده ها رو كه ببيني حتما ميترسي اما شما ميپريدي جلوشون و اونا از شما ترسيدن . بعدش هم بدو بدو رفتي سمت پارك بازي كه البته به درد سن شما نميخورد . البته كلا به نظر من براي همه بچه ها خوب نبود . زمينش سيماني هست بعد سيمان ها هم همه تيكه تيكه شده و همه اش سنگ هاي تيز تيز . شما هم از هولت افتادي زمين كه خدا رو شكر چيزيت نشد . منم ترسيدم و بغلت كردم و سوار ماشين شديم . كلي ناراحت بودي فكر كردي ديگه پيادت نميكنم . اما من گفتم ماماني الان ميبرمت كنار آب . خلاصه رفتيم پارك شورا و از ديدن مردم و قايق ها كلي به وجد اومده بودي و از خوشحالي جيغ ميزدي . خلاصه كه صبح خوبي بود . 

اينم ملودي و خليج فارس 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)