پنج شنبه و جمعه 9 و 10 آذر
دوباره دو روز تعطيلي . دلمون خوشه سر كار ميريم . البته ما كه خيلي از اين همه تعطيلي بدمون مياد . صبح پنج شنبه رفتيم و يه سري مقوا و چسب و روبان و وسايلي كه براي درست كردن تم تولدت كم داشتم و خريدم . يه سري هاشون و درست كردم و واقعا قشنگ شد . اينقده حرفه اي كار كردم كه به اين فكر افتادم تشريفات تولد بزنم . . خلاصه عصرش با ملودي و باباشي رفتيم يه سر خونه عموي بابا و ساعت 9 اومديم خونه . جمعه هم تا بعد از ظهر خونه بوديم و عصرش رفتيم بيرون و با اجازتون ماشين جوش آورد . نميدونم چرا اما من و ملودي با آژانس اومديم خونه و باباشي موند تا درست بشه ماشين . اينم چند تا عكس دلبرانه از خوشگل خودم .
اينا ماله پنج شنبه هست :
اينا هم جمعه
بقيه ادامه مطلب ........................
بچه بودم يه مرغ داشتم كه هر بار گمش ميكردم پشت ميز تلويزيون بود و هميشه اونجا تخم ميكرد . حالا ملودي هم هر وقت گم ميشه بين يخچال و كابينته