16 مهر بعد از ظهر
سلام عسلم . امروز عصری به همراه باباشی ، ناهید جون ، مامان و بابا سعید رفتیم دربند . البته مسیر رفت و با مترو رفتیم که اولین تجربه سوار شدنت بود به مترو . خیلی خانوم بودی مثل همیشه و از دیدن اون همه آدم متعجب بودی و بعضی وقتا هم میترسیدی از بس لپت و میکشیدن خلاصه که خیلی خوش گذشت جای همه دوستان خالی اینم عکسای امروز عصر تا شب نفسه من .
مامان و ملودی ـ باباشی ـ ناهید جون
لی لی لی حوضک
وای وای نینی چرا کار بد میکنی زشته ( ملودی به یه نینی دیگه میگه )
اینجا هم یه خانومی بهش شکلات داده بود . حسابی دل همه رو برده دخمل بندریه ما
مامان نسیم ، بابا سعید ، ناهید جون و ملودی بلا
واسه منم جوجه کباب سفارش بدین
چه حوضه خوجلیهههههههههههه جون میده واسه آب تنی
آخه تو خودت آتیش پاره ای فینگیلی نرو جلو آتیش
خب می خوام دستم و بشورم مامانم گفته بچه باید هرجا آب دید دستش و بشوره
بازم شکلات دستشه اینو عمویی که صاحب رستوران بود بهش داده بود .
جای همتون خالی هوا هم حسابی عالی بود و کلی لواشک هم منه مامان ملودی خریدم