ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

اين روزا چه طور ميگذره

1391/7/5 9:43
860 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز مامان از وقتي باباشي عمل كرده به خاطر راحتي اونم كه شده بايد فكر چاره ميكردم . اون نبايد زياد پله بالا و پايين بره . اون شنبه شب اومد خونه خودمون ديگه . الان حدود 2 هفته ميشه كه دارم دنبال خونه ميگردم . يه  خونه ويلايي نزديك خونه الانيمون پيدا كردم كه قراره امروز صاحب خونه رو ببينيم . خونه بدي نيست اما خب قديمي سازه . اما محاصنش خيلي بيشتر از معايبشه . انشا الله كه با هم كنار بيايم . اين چند وقته با اينكه همه كارايي كه قبل برات انجام ميدادم و بازم انجام دادم،  اما همه اش فكر ميكنم مامان خوبي نيستم اين اواخر . همه اش مشغله و گرفتاري اما خدا شاهده كه كم نگذاشتم برات در حد توانم . اما خب خيلي خسته ام . از طرفي دو تا دستام از كتف داره فلج ميشه از بس درد داره . مال كاراي خونه ، كار با كامپيوتر ، حداقل روزي 50 كيلومتر رانندگي واسه من كه عادت نداشتم چند وقت خيلي زياده و هم چنين بغل كردن شما و 3 طبقه آوردن بالا و پايين سر كار و 2  طبقه خونمون و همچنين خريد واسه خونه و آوردن بالا . فقط خدا رو شكر كه ماشينه رو خريدم وگرنه خيلي مشكلاتم بيشتر ميشد . خلاصه چند وقته كه خيلي روم فشاره . دوست دارم وقتي بزرگ شدي درك كني و باور كني كه مامان از جونش برات مايه ميزاره بابا هم همين طور . اما خبراي خوبي هم هست .

بالاخره زمين تعاوني رو كه مدت ها بود بلا تكليف مونده بود ، رو فروختيم البته قراره بيستم آذر چكمون وصول بشه اما خودش خيلي خوشحالمون كرد .

دوم اينكه مامان ديروز آخرين وامشم تسويه كرد و ديگه مثل يه پرنده سبك بال شده .

سوم اينكه باباشي خيلي حالش بهتره .

چهارم اينكه بعد از ظهرا ديگه پيشمونه و حسابي از تنهايي در اومديم و جمعمون جمعه . 

پنجم هم اينكه اين خونه كه پيدا كرديم شرايطش خيلي خوبه و مهم تر از همه اينكه حياط داره و شما ميتوني به راحتي بازي كني از اين به بعد تازه هوا هم كه خوب شد برات جوجه ميخرم و خدا درهاي رحمتش و بعد از سختي هاي زياد داره به رومون وا ميكنه .

ششم اينكه كاراي مغازه خوب پيش ميره و ديگه چك هاي وسايلمون پاس شده و خيالمون راحت شده .

و آخريش انشا الله با حساب و كتاب هايي كه كرديم تا آخر فروردين مي تونيم زمين بخريم و خونه بسازيم به اميد خدا . 

و از همه مهم تر وجود تو هست كه تموم دنيا رو برام نوراني كردي . نميدونم بگم چقدر دوست دارم . اينقدر اين روزا لوس شدي كه نگو خودت و همه اش مثل گربه ها ميمالوني به من و بابا . و ما هم كلي بوست ميكنيم . عاشقتم مامانم . خدايا بابت همه داده ها و نداده هايت شكر . مرسي كه هميشه به يادموني . 

در آخر هم عكس ملودي در حال ماكاروني خوردن چهارم مهر نود و يك ساعت 9 شب 

نوش جونت عشقم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)