بعد از ظهر يكشنبه پارك نزديك فلكه گاز
ملودي و خاله محبوبه دوست مامان
فداي اون لبات بشم من
ملودي و مامان
اين مرغ عشقه مال اين بچه هايي بود كه فال ميگرفتن . چون ميخواستي كله بيچاره رو بكني مجبور شدم بزارمش بالاي سرت
شهر بازي آخر پارك البته هيچي سوار نشدي هر كدوم ميزاشتمت جيغ ميزدي و گريه ميكردي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی