خرچنگ كوچولو ي خونه ما
عزيز مامان كار جديدي كه ياد گرفتي خيلي خوشمزه اس. عاشق كنترل ، موبايل ، تلفن و هر چيزي هستي كه ميگن دست نزن بهش. اون شب من نشسته بودم روي مبل سه تايي و شما هم كنار من همون جا دستت به مبل بود و واستاده بودي. من بلند شدم و رفتم آشپزخونه تا سر به غذا بزنم. فكر بكن من گوشه مبل نشسته بودم در حالي كه كنترل گوشه ديگه مبل بود. وقتي داشتم از آشپزخونه ميومدم ، ديدم كه مثل خرچنگ ، كج كج پا ورميداري و خودت و رسوندي به كنترل و دستت همچنان به مبل بود و داشتي از مبل كمك ميگرفتي كه در حين قدم برداشتن نيوفتي . كلي خنديدم و ذوق كردم. خيلي صحنه با نمكي بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی