حس زیبای مادر بودن

خدایا با وجود اینکه الان تقریباً ٧ ماه و نیمه یکی از فرشته های باغ بهشتیت رو توی دامنم گذاشتی تا امروز و با تمام وجود پی به عظمت و زیبایی این حس زیبا یعنی حس زیبای مادر بودن نشده بودم . ظهر می خواستم ملودی رو بخوابونم همیشه عادت داشتم روی مبل بشینم و بزارمش روی پاهام و تکونش بدم تا بخوابه امروز هر کاری کردم اینطوری نخوابید با خودم گفتم حتماٌ خوابش نمیاد بلندش کردم و نشوندمش رویپاهام مشغول بازی با گردنبند توی گردنم شد چند ثانیه طول نکشید که سرش رو گذاشت روی قلبم احساس کردم تکون نمیخوره نگاه کردم دیدم انگار صد ساله خوابه . نمیدونید توی همون لحظه چقدر اشک ریختم اشک خوشحالی اشک سپاس از خدا که من و قابل دونسته تا این حس قشنگ و تجربه کنم . یک دفعه یاد مظلومیت اون طفل شیر خوار امام حسین افتادم که چقدر مظلومانه کشته شد با خودم گفتم مادرش چی کشیده واقعاٌ تصورش سخته . ملودی نازم امروز روز تاسوعا هست پارسال این موقع ها توی شکم مامان بودی بابا اینا حسینیه دارن و هر سال توی این شب بعد از مراسم عذاداری برای امام حسین شروع میکنن به پختن غذای نذری برای عذادار ان ظهر عاشورا . پارسال من هم کمک کردم با اینکه سختم بود اما کمک کردم این کارو دوست دارم . یه پارچه سبز خوشگل دارم که نذر کرده بودم بدم برای گهواره حضرت علی اصغر استفاده کنن اما بابا گفت وقتی برگشتی براش لباس بدوز با همون پارچه و روز اربعین تنش کن و میزاریم خود ملودی رو توی گهواره علی اصغر حتماٌ تا برسم مشغول دوختن لباست میشم . خدایا بازم ممنونم که من و قابل دونستی و یک فرشته بهم عطا کردی . ازت ممنونم که طعم شیرین مادر بودن رو بهم چشوندی . توی این روز عزیز دعا میکنم هرکس که دوست داره بهش یه فرشته عطا کنی . و همه مادر و ها وفرشته ها رو زیر سایه رحمت خودت قرار بدی  و مراقب همشون باشی آمین یا رب العالمین