ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

اینروزا ♥♥♥♥♥♥♥♥

1394/3/23 10:42
736 بازدید
اشتراک گذاری

عشقم تاریخ 17 خرداد برگشتیم به بوشهر . موقع برگشتن توی فرودگاه تا رفتیم سالن ترانزیت شما دستشوییت گرفت و گفتی دستشویی منم اومدم تندی ببرمت که دیدم دستشویی بانوان و خراب کردن و ناچاراً با اجازه مسئولین بردمت قسمت مردونه وای که چقدرم کثیف بود حالا خوبه مردن . داشتم اوق میزدم . خلاصه دستشویی و کردی و اومدیم و نشستیم تا اعلام کنه پروازمون رو . 5 دقیقه نشده بود دوباره گفتی دستشویی . انگاری خوشت اومده بود از اون محیط دستشویی مردونه . خلاصه باز راهی شدیم که اینبار نظافت چی نمیزاشت بریم میگفت زشته نباید بری داخل گفتم مگه خودم میخوام برم بچه رو میخوام ببرم . گفت کار همه مادرا همینه بچه رو بهونه میکنن برای کارای خودشون . گفتم خیلی بی ادب و نزاکتین . خلاصه یکی اون گفت و یکی من و در اخر صدام و بردم بالا گفتم دلم میخواد یه کلمه دیگه بگی تا همینجا وسط سالن جلو همه شلوارش و در بیارم و بزارم دستشوییش و بکنه و اونوقت دلم میخواد یکی بیاد و بگه این چه وضعیه . این شد که در دهنش و تخته کرد و بردمت دستشویی . . بعد که در اومدیم به یکی از مسئولین گفتم شما که دستشویی زنانه رو خراب کردین فکر نمیکنین اکثر زنایی که اینجا هستن بچه کوچیک دارن و بچه نهایتا 1 دقیقه میتونه خودش و نگه داره ؟ گفت بهش فکر نکرده بودیم . گفتم پس فکر کنین . گفت حالا سری بعد یه دستشویی هست گیت 1 میتونین ببرینش . حالا ما کجاییم گیت 13 و بین هر گیت حدود 100 متره . قبل پرواز گفتم ببرمت تا یه وقت نکنه دستشویی داشته باشی . هیچی حدود دو کیلومتر راه رفتیم و اومدیم و اشکت در اومد . از پروازم کم مونده بود جا بمونیم . ادم با خر و گاری بره سفر بهتره با این هواپیماها هست قد خون باباشون پول میگیرن امکاناتم که زیر صفر و همچنین ادب هم که دریغ از ذره ای . به هر مصیبتی بود اومدیم و رسیدیم . از اون روزم مشغول خرید برای یخچال و فریزر بودم چون کاملا خالی خالی بود . پنجشنبه عصر هم بابا سعید برای کارای اداریشون اومدن بوشهر و برای همین پیشمونن و شما هم حسابی بهت داره خوش میگذره . جز اینا اتفاق خاصی نیوفتاده که همینم باعث میشه زیاد نیام و بنویسم . دلم نمیخواد الکی شلوغ کنم فضای وبلاگت رو که فردا روز حوصله ات نشه بخونیشون . دیشبم برای اولین بار رفتیم محل کار جدید باباشی . من که عاشق مکانش شدم جای خیلی قشنگ و ایمنی . کولر دارو والاچیق های درب شیشه ای . سقف چوبی و دیوارای کاه گلی و چای توی استکان کمر باریک . فضای فوق العاده دنج و عالی . به جز اینا خیلی فضای تمیز و ایمنی ای داره و باعث میشه نه بچه اذیت نشه نه مامانه بچه 

 

 

 

 

دختر که داشته باشی،
با خود تصور می کنی
پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش 
-وقتی کمی بلند تر شوند-
و کیف عالم را می بری 
از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان

دختر که داشته باشی،
خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی
که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده 
به گوش انداخته اید
-همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود 
و خنده ی از ته دل امانش را می برد-

دختر که داشته باشی 
انتظار روزی را می کشی که با هم
بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ
و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده
گرانبهاترین گردن آویز دنیا شود 
که بیندازیش به گردن دخترت

دختر که داشته باشی 
گاهی دلت می لرزد از فکر اینکه
روزی بر شانه مردی دیگر
-غیر از پدرش-
تکیه می زند

دختر که داشته باشی
خیال بوی خوش بیسکوئیت های "با هم قالب زده"
دلتنگت می کند به آمدن آینده
به رونق آینده آشپزخانه

دختر که داشته باشی 
انتظار شیرین زبانی اش را می کشی و پرحرفی اش!

دختر که داشته باشی
مادرتر می شوی

دختر که داشته باشی
خوشبخت تر...

 

پسندها (3)

نظرات (7)

مامان نازار
23 خرداد 94 12:35
ممنونم خاله جونم .....ولي امروز حسابي اشك مامانمو در آورديد ....مامان نظر قشنگ شما رو خوند و بغض كرد و رفت تا اون سالا كه اگه خدا خواست و من عروس شدم ... دلش گرفت وقتي به اين فكر كرد كه بابام .... اومد وبلاگ ملودي ناز و خوند شعر قشنگي كه براش نوشتيد ديگه بغضش اب شد وسط اداره اشك ... الانم داره با پشم اشكي مي نويسه متخصص گريه انداختن مامانه منيد خاله جون
مامان نازار
23 خرداد 94 12:38
الهي خودا خودااااا اين دختر نازو بديد من بچلونمشششششش اره متاسفانه از اين رفتارا زياد ديديم ... متاسفانه منم رفتار بدي ديدم تو فرودگاه ... با يه بچه 4 ماهه بدون اطلاع مسافرا ساعت پروازو نيم ساعت كشيدن جلو .. پرواز كرمانشاه عسلويه ... بعد ما 35 دقيقه قبل از پرواز فرودگاه كرمانشاه بودن نزاشتن سوار بشيم ... فرودگاه مخالي يعني اصلا فرودگاه
مامان نازار
23 خرداد 94 12:39
خووو خواهر تعريف مي كنيد از محل كار باباشي چرا آدرس نمي دي .. چرا دلمونو آب مي كني و مي ري ....
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
خخخخخخخخ بده خواستم لاغر بشی . عزیزم جاده نیروگاه اتمی که میری تابلو تنگک 3 رو که دیدی 50 متر بالاترش یه دو بر گردونه . دور برگردون و بر گردین . حدو د200 متر که بری سمت راستتون یه سفره خونه است به اسم شهاب . بگین می خوایم بریم جایی که موزیک هم دارین بهتون معرفی میکنن
سارا
23 خرداد 94 13:55
یعنی من دستم به دخترت برسه خوردمش تا تموم بشه .خدا برات نگهش داره خیلی نازه.امروز صبح اومدم مطلب جدید نزاشتین وابستش شدم خانوم شیک و خوش پوش
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون خاله جونم لطف دارین
سیمین
24 خرداد 94 8:14
الهی فدای فرشته کوچولو بشم عاشقشم بخدا
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
خدا نکنه عیزم ممنون شما لطف دارین
مامانی رادین
24 خرداد 94 22:28
عزیز دلم خیلی دلم برای صورت ماهت تنگ شده بود قربونت برم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون خاله مهربون
یاس مین
26 خرداد 94 11:01
من عاشق این دختر خوشکل شدم از طرف من یه بوس محکم بکنیدش اما خودم باشم فشارش میدم خیلی جگر ماشا لله .
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون عزیزم لطف دارین . پس خوبه دم دستتون نبود خخخخخخخخخخخ