ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

خیلی دور♥♥♥♥♥ خیلی نزدیک

1393/8/22 0:07
740 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه دوست داشتم که بتونم فرزندی و تحویل جامعه بدم که همه از محاسنش و خوبی هاش تعریف کنن و یه جورایی زبون زد خاص و عام باشه . از بدو تولدت من خیلی سختی ها کشیدم تا بتونم مثل خمیر شکل سازی به بهترین نحوی که حس میکردم شایسته یک دختر هست بارت بیارم . انصافا از بابا هم تشکر میکنم که صبورانه طبق خواسته من با شما رفتار میکنه و میکرده و همین خودش باعث شده تا تربیتت یک نواخت باشه و چند تربیته نشی . میدونم خیلی جاها بهت سختگیری میکنم اما خب نتیجه اش مهمه که دائم هر روز بیشتر از دیروز توی رفتارت میبینمشون . خداروشکر میکنم که بچه صبور و سازگاری هستی و واقعا حرف منو گوش میکنی . همیشه دوست داشتم همه ازت تعریف کنن نه اینکه با شنیدن اسمت چهار ستون بدنشون بلرزه . همه دوستت داشته باشن و وقتی همه ازت به خوبی یاد کنن مطمئناً در آینده اعتماد به نفست هم بالاتر میره و همین باعث میشه توی مسائل مختلف زندگیت بهتر بتونی خودت و به اثبات برسونی . هر روز دارم میبینم که این فسقلی 3 سال و نیمه من چقدر خانوم شده و چه کارایی بلده . میتونم بگم دیگه زندگیم و پرورش دادنت یه جورایی به نقطه آسایش رسیده ، هم برای خودت هم من و بابا . چون خیلی از مراحل یادگیری و پشت سر گذاشتی و همه جوره مستقلی . بیشتر از همه از استقلالت خیلی راضی هستم . چون خودم همین طور بار اومدم و میبینم که این استقلال توی همه مراحل زندگی باعث میشه خودم و بالا بکشم . خدا رو شکر میکنم که از این امتحان سر بلند بیرونم آورد . هر روز از همه میشنوم تعریف هایی رو که واقعاً بی اغراق لایقشون هستی و اونجا از بالندگی تو ، من هم حس غرور میکنم بابت داشتن فرشته ای به خوبی تو .

اینروزا بزرگ تر شدی شایدم بگم کارات جوری شده که نشون دهنده بزرگ تر شدنته . وای که من فدات بشم وقتی دنبال من تموم خونه رو با دستمال با اون دستای کوچیکت گردگیری میکنی یا اگه یه آشغال خیلی کوچولو ببینی کلی راه به خاطرش میری و اونو بر میداری و پا بلندی میکنی و میندازی توی سبد توی سینک ظرفشویی.

تا وارد جایی میشیم اول سلام میکنی و با همه  دست میدی و رو بوسی میکنی و سریع کفشات و در میاری و خودت جفتشون میکنی دم در . فدای اون نظمت بشم من.

وقتی توی آشپزخونه غذا درست میکنم مثل سر آشپزا همه اش به کارام نظارت میکنی و وقت سالاد درست کردن با دستات پوستای خیار رو ریز ریز میکنی و میریزی توی کاسه و مثلا سالاد درست میکنی و کلی برای خودت دست میزنی و میگی آفرین . هر قاشق غذایی که میخوری و حتما باید فوت کنی . فدای اون احتیاطتت بشم

هر وسیله ای که از اتاقت برداری و دیگه نخوایتش میبری میزاری درست سر جاش و یکی دیگه رو بر میداری و همین باعث میشه که همیشه اتاقت مرتب باشه و انصافاً خیلی وقته من اتاقت و جمع و جور نمیکنم

وقتی میبرمت مهد همه بچه ها انقده دوستت دارن تا میرسی تندی میان جلو و همه میخوان تندی بوست کنن . فدات بشم که خودت و توی دلشون جا کردی . مربی ها هم که همه تعریفت و میکنن و دائما از خانومیت برام میگن . وقتی میام دنبالت همچین بوسم میکنی که انگار صد ساله ندیده بودیم و دستت و میندازی دور گردنم و من میرم توی اسمون از خوشحالی .

خلاصه که اینروزا بیشتر از قبل خوشحالم بابت بودن کنارت و اینکه تو ماله منی

پسندها (2)

نظرات (4)

مامانی رادین
22 آبان 93 12:35
از دختر به این خانومی انتظار ادب کمتر از این هم نمیشه داشت قربونت برم دختر خوشگل و با نظم
مامان قند عسلا♥♥
24 آبان 93 9:08
الهی فدات بشم خاله جون که خانم شدی و مامان ازت راضیه .وای که چقدر دلم واست تنگ شده گلم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
دله ما هم
ماماني
27 آبان 93 12:34
عزيزم ايشالا با بزرگتر شدن دختر نازت همه تلاشات به ثمر ميرسن روزهاي خوبي در انتظارت باشن خواهرم
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
ممنون خانومی
مامان یاسمین زهرا
28 آبان 93 13:38
از ملودی فقط یه دونس اونم برا نمونسسسسسسس.ماشاالله
مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
پاسخ
فدای تو عزیزم