ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 9 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

يه دنيا خاطرات مربوط به مامان ........... فقط براي ملودي

عزيزم ناهيد جون اينا چون اساس كشي داشتن يه سري از عروسك هاي دوران قبل مامان بود كه هنوز مونده بود خونه اونا. از اونجايي كه صاحب خونه ما از خر شيطون اومد پايين قرار شد 1 سال ديگه بشينيم همين جا. آقا از اينكه ما بهش گفتيم چرا ساعت 2 بعد از ظهر داري توي پاركينگ سر و صدا ميكني هر روز ناراحت شده بوده و واسه همين مي خواست مارو بلند كنه. چي بگم والا بخدا . بگذريم . اما ديشب آوردمشون خونه واسه شما . يادمه هميشه اسباب بازي هامو خيلي دوست داشتم و يادم نمياد تا الان يكيشونو خراب كرده باشم. عكس چندتاشونو ميزارم برات. هر كدوم از اين اسباب بازي ها حدود 15 سال شايدم بيشتر سن دارن. مواظبشون باش. اميدوارم حتي يه دونه اش به يادگار بمونه كه بدي به بچه ات ...
30 ارديبهشت 1391

كيك پايان 13 ماهگي ملودي جونم

مربوط به ديروز : 91/02/29 خونه ناهيد جون اينا  بدو بيا ادامه مطلب ............... توي همه عكسا هم جديداً بلا استثناء زبونت بيرونه . ميخورمش ها .  اينم يه شيريني ديگه . از نوع خامه اي كاكائويي الهي من فدات بشم . اين قده اوچكولويي كه توي يه جعبه فسقلي شيريني جا ميشي.  ...
30 ارديبهشت 1391

پارك بانوان

خونه جديدي كه ناهيد جون اينا گرفتن ، روبروي پارك بانوان توي خيابون امام رضا هستش . ديروز صبح اونجا بوديم . بردمت پايين اما كمتر از 5 دقيقه توي پارك بوديم . از بس كه هوا گرممممممممم بود و آتيش ميباريد . اما خوب بود . سه تا عكس ازت گرفتم. ببخشيد تيپم تيپه خونه اي هست .  فداي اون مدل نشستنت بشم من . البته وقتي ميگرفتمت و ميخواستم سر بخوري ميترسيدي. نميدونم چرا از هيچ كدوم از وسايل بازي بچه ها خوشت نمياد جيغ ميزني و ميترسي  ...
30 ارديبهشت 1391

پايان 13 ماهگي

باورم نميشه يك ماه از سال دوم تولدت هم گذشت . عزيزم ورودت به 14 ماهگي رو تبريك ميگم          ملودي ، مامانم ازت ممنونم كه مامان و با همه خستگي هاش تحمل ميكني. تموم تلاشم و ميكنم تا مامان خوبي برات باشم. اميدوارم بتونم. تو واسه من بهترين فرزند بودي تا الان. انصافاً هيچ اذيتي برام نداري. اون اوايل كه بچه بودي فرق ميكرد. اون هم ميزارم روي سن پايينت . البته اون ها هم تقصير تو نبود . همه بچه ها توي اين سن همين طوري هستن و يه سري اذيت ها دارن. اما واقعاً ازت ممنونم ، و بهتره بگم از خدا ممنونم كه فرشته نازي مثل تو رو بهم داده . صبور ، مهربون ، خوش اخلاق و زيبا و دوست دا...
28 ارديبهشت 1391

♥♥♥كادوي روز زن ♥♥♥

هميشه قبل از ازدواجم ، وقتي روز زن بود بابا سعيد به منم كادوي روز زن مياد . ديروز باباشي كاري كرد كه من و برد به اون دوران . ديشب باباشي مجلس داشت و كلاً ما رو نديد و هر وقت كه اومد و رفت ما خواب بوديم. روز زن 91/2/23 بود و باباشي به خاطر اينكه مريض بود و واقعاً حالش خوب نبود نتونسته بود به مامان كادوي روز زن بده. منم به كل يادم رفته بود و ديگه  از صرافتش افتاده بودم. ديروز بعد از ظهر ساعت 5 با صداي ويبره موبايلم از خواب بيدار شدم. شما هنوز خواب بودي .  ديدم باباشي اس داده كه « ببخش كادوي روز زنت و با تاخير ميدم عزيزم » . منم كه گيج خواب بودم نميدونستم چي ميگه . خلاصه نگاه ميز آرايش كردم ديدم كه...
28 ارديبهشت 1391

گوجه سبز و چغاله بادوم

عزيزه دلم هيچوقت يادم نميره من توي كل دوران حاملگي زياد ويار نداشتم و چيزي دلم نمي خواست فقط دو تا چيز بود اونم گوجه سبز و چغاله بادوم بود . از بدي بخت دوران حاملگي من ماهي نبود كه اين دو تا ميوه فصلش باشه. هر روز كلي به هر دوتاش فكر ميكردم و غصه ميخوردم. مامانم ميگفت حالا همه بدن بچه لك لك ميشه. اين همه بهش فكر نكن اما دست خودم نبود. پارسال هم كه شما دنيا اومدي و اينقدر گرفتار بودم كه اين دوتا ميوه اومد و تموم شد و من اصلاً نخوردم. تا امسال . امروز دلي از عذا در آوردم . محل كارم نزديك بازار ميوه هست. قبل از اينكه بيام سر كار رفتم و كلي گوجه سبز خريدم. چغاله هم كه ماه پيش خوردم . خدا رو شكر.  ...
27 ارديبهشت 1391

ياسمين زهرا تولدت مبارك عزيزه دلم

  امروز تولد يك سالگي يكي از بهترين دوستاته كه مامان شاهد و خواننده روز به روز زندگيش بوده و خيلي دخمله خوشمزه و خوردني اي هستش اميدوارم بعداً كه بزرگ شدين دوستاي خوبي واسه هم بشين.  تولدت مبار ك گل زيبا و خوشبو  ...
27 ارديبهشت 1391

♥♥♥ تقديم به مهربان ترين مادر دنيا ♥♥♥

ملودي ، مامان جون  تا الان سعي كردم همه وبلاگ فقط مال تو باشه . ازت اجازه ميخوام اين پست و بزاري مال مامان باشه . ببخش گلم. البته به شما هم ربط دارم خوشگله من. مامان خوبم ، نميدونم از كدوم خوبي هات بگم. از وقتي يادم مياد عاشقانه كنار من ، حامد و بابا بودي . 90 درصد زندگيت و زندگيمون دور از فاميل و غربت گذشت . با اينكه مطمئنم غصه ميخوردي از اينكه حتي از ديدن عزيز ترين موجودات زندگيت كه مامان پوري و آقاجون بود محروم بودي ، اما هيچ وقت نذاشتي ما غصه بخوريم . هيچي واسمون از محبت كم نذاشتي. هميشه حمايتمون كردي ، دوستمون بودي ، پا به پامون اشك ريختي و هزار كار ديگه كه زبونم از گفتنشون قاصره. يكي از بزرگ ترين آرزوهام اينه كه شبيه شما باشم و بت...
20 ارديبهشت 1391

حس زيباي مادري

ديروز واسه چكاپ رفته بودم مطب خانم دكتر نصيري ( كسي كه شما رو به دنيا آورد ). پر بود از خانوم هاي باردار مطبش . ياد 2 سال پيش افتادم . كه هر ماه ميرفتم اونجا . از توي اتاقش صداي قلب ني ني هاي مختلف شنيده ميشد و ماماناي باردار كه با خوشحالي ميومدن بيرون و واسه نوبت بعدي وقت ميزاشت براشون منشي. دقيقاً خاطرات اون روزا واسم زنده شد. هميشه با كلي سئوال و دلواپسي ميخوابيدم روي همون تخت تا صداي قلبت و گوش بده . الهي قوربون اون قلب كوچولوت بشم صداش شبيه اسبي بود كه چهار نعل يورتمه ميرفت. شب قبل از زايمان ، زماني كه براي آخرين بار صداي قلبت و شنيدم هيچ وقت يادم نميره. يه حس هم خوب ، هم بد . نميدونستم فردا قراره چي پيش بياد . از طرفي خوشحال بودم كه بع...
20 ارديبهشت 1391