ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 27 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

خرید های عید 1399

به خاطر شرایطی که ویروس هست و همه ا تعطیله نتونستم خریدات و کامل کنم اینارو هم قبل این داستان برات خریده بودم . انشا الله بقیه ش رو همه با مساعد شدن شرایط میخریم و برات عکسشون و میزارم همین پست. اول بیرونی ها  از این بلوز یدونه خریده بودم برات اما انقدر تنخورش و جنسش خوب بود رفتم دو رنگ دیگش هم برات خریدم        این سه تیکه رو هم جداگونه برای هم ست کردم شلوارک و تاپ و بلوز تور روش     این کفش هم از نت برات خریدم و واقعا تا الان هرچی اینترنتی خریدم حرف نداشته چه از نظر جنس چه از نظر کیفیت و سایز هم دقیق هر سال برای لباس خونگی ست های ت...
22 اسفند 1398

زمستان 98 (همه اتفاقات در این پست آپ میشه)

خب نفسم رسیدم به اخرین فصل سال یعنی زمستون . روز 6 دی رفتیم کنسرت علیرضا طلیسچی و به معنای واقعی بهمون خوش گذشت شماهم که کل اهنگاشو حفظی و با صدای بلند همخونی میکردی      7 دی هم دعوت بودی تولد درسا همکلاسی مدرست از تولد که اومدیم خونه دیدیم بله کلید مونده از اون طرف پشت در . زنگ زدم باباشی اومد تا در و برامون باز کنه با طرفندی که بلده . نیم ساعتی روی راه پله نشستیم باهم  در حال نظارت به کار بابا فردا شبش رفتیم خونه مامان مریم . فاطمه داشت کاشی کاری انجام میدا برای مدرسه اش این و شما درست کردی و عکس گرفتی . الان که دقت میکنم چقدر تنظیم همه کاشی ها دهنم باز موند از تعجب ...
13 دی 1398

پاییز 98( همه اتفاقات در این پست اپ میشه)

عشقم روز 3 مهر من به طرز ناجوری باز کمر درد گرفتم و چند روزی رسما زمین گیر بودم حتی نمی تونستم بیام و بشینم کنارت تا مشق و روی میزت انجام بدی        روز 9 مهر سالگرد فوت بابا اسماعیل بود و من همچنان کمرم خوب نشده بود و خوب شد مراسم و 2 روز با تاخیر گرفتن که بیوفته روز پنجشنبه  کمی بهتر بود حالم و مشغول درست کردن حلوا شدم از صبح زود برای بردن سر خاکشون         دورت بگردم کمک میکردی   اینم پایان کار   گل کاغذی زده بودی به موهات   روز جمعه 12 مهر نصف شب بیدار ...
14 مهر 1398
2305 12 11 ادامه مطلب

تابستان 98

نفسه مامان تمام مطالب تابستان رو توی همین پست یکجا برات مینویسم عشق دلم . امسال بر خلاف هر سال تابستون نرفتیم تهران یکی چون من کار ارایشگاه و تازه شروع کردم و شما هم فلوت کلاس میری و نمیخوام وقفه بیوفته اینجوری شد که امسال و موندیم بوشهر انشا الله ناهید جون میاد پیشمون چند روز  خب 2 خرداد تولد مامان مریم بود و ما سوپرایزی براش یدونه کیک خریدیم و کلی اونشب خندیدیم کنا ر هم و شب خیلی خوبی بود انشا الله سالیان سال سایشون بالای سرمون باشه  فریماه و سروش نبودن  😭   اینروزا صبحا برای خودت هر بار یه مدلی مشغولی یبار من که بیدار شدم تندی خزیدی زیر پتو و گفتی میخوام دراز بکشم . شاخ در اوردم چطور ...
25 خرداد 1398
3288 10 17 ادامه مطلب

سال تحصیلی 98-99( تمام اتفاقات سال تحصیلی اینجا اپ میشه )

عشقم باورم نمیشه که به همین زودی داری بزرگ میشی ماشا الله امروز که کنارم توی ماشین بودی نگاهت کردم دیگه یه بچه کوچولو کنارم نبود یه خانوم خوشگل بود که با تمام قلبم بهش حس غرور کردم . مامان فدات بشه که اینهمه خانومی و خانومانه رفتار میکنی البته اصلاااااا نه مثل ادم بزرگا ها . منظورم اینه رفتارت خیلی سنجیده و متینه و برای همین خیلی بهت افتخار میکنم و دارم نتیجه زحمت هامو میبینیم الهی شکر  اول از همه کارنامه سال دوم و برات میزارم این اخرین عکس مربوط به کلاس دومت بود و سال تحصیلی گذشته و مثل همیشه بهت افتخار کردم که اینهمه به درسات توجه داری و همه رو بهترین نمره تموم کردی . این و بدون من چه خوب نمره بگیری یا نگیری همیشه بهت افتخار م...
22 ارديبهشت 1398

جشن به دنیا اومدن پناه جون 19 اردیبهشت 98

عشقم دوست باباشی خدا بهشون یه پرنسس ناز داده و به مناسبت دنیا اومدنش برا جشن گرفته بودن. شب خیلی خوبی بود شما هم چند تا دوست پیدا کرده بودی و حسابی برای خودت خوش گذروندی  این لباس هم چند روز پیش باز عمو امین برات از چین آوردن  من به فدای خودت و ژ ستات         اینم پرنسس خوشگلمون  گیفت های خوشگلمون    البته شام مرغ شکم پر با خورشت بادمجون و کباب بود که عکس بقیه اش و ندارم      هدیه های ما به خوشگل خانوم رو کردیم داخل یک سبد گیفت و یکجا دادیم بهشون     ...
22 ارديبهشت 1398

آتلیه 8 سالگی

عشق دلم امسال دلم میخواست عکسات متفاوت باشه هر سال با لباس تم تولدت عکس میگرفتیم و داخل استودیو اما امسال دیگه عکسات و با لباس تم نگرفتیم که تنوعشون بره بالا لباسات و فضا هم فضای باز انتخاب کردیم . خیلی خوب بود و واقعا خوشحالم که این تصمیم و گرفتم برات . 5 تا عکس گرفتیم چون امسال جشن تکلیف هم داری و احتمالا یه عکسای دیگه هم خواهیم گرفت به اون مناسبت برای همین 5 تا عکس گرفه شد برای تولدت          تازه نوشت دوتا دیگه از عکسات رو هم خود اقای بحرینی برام فایلش و فرستادن که واقعا عاشقشون شدم      ...
19 ارديبهشت 1398