اینروزا ملودی دوست داره نینی باشه
عشقم اینروزا بیشتر اوقات شبا میریم خونه بابا اسماعیل و با نینی عمه جون کلی بازی میکنیم . البته شما به خود نینی زیاد کاری نداری فقط وقتایی که بیدارهخ و تکون میخوره ریسه میری از خنده و فکر میکنی عروسکه که داره حرکت میکنه . اما تا دلت بخواد با وسایلش کار داری . اگه کسی حواسش نباشه و یه گوشه شیشه شیر ببینی میخوای بخوریتش . با اینکه وقتی بچه بودی اصلا پستونک نمیخوردی اما الان عاشق پستونکی . یدونه از پستونک هایی که نو بود و عمه داد بهت تا بازی کنی . از بس که سر پستونک و جویدی کلا تیکه تیکه شده بود و اون شب پستونک به دست رفتی توی تخت و من الان بعد چند روز هنوز تیکه هاش و پیدا نکردم .حتی به تخت نینی هم رحم نمیکنی تا میاریمش بیرون تند میری داخلش و من همه اش باید نگران پاره شدن بنداش باشم هر چی هم میگم نکن گوش نمیدی و بعضی وقتا حتی بهم میگی هیس و انگشتت و میزاری جلو دهنت که یعنی هیچی نگو و بزار کارم و بکنم .
این عکس هم تاییده حرفام پستونک به دهن و داخل گهواره النا . بد نگذره فندقک