هيچي مثل خاطرات گذشته به آدم جون دوباره نميده
ديروز رفتم سر كمد ناهيد جون كه جعبه سوزن نخ بردارم چشمم افتاد به آلبوم ها . با اينكه هزار بار ديدمشون اما بازم دلم هواشون رو كرد . بيرونشون آوردم و با عيسي نگاه ميكرديم . كلي خاطرات برامون زنده شد . كلي خنديديم از عكس هاي بچگي من و خلاصه خيلي خوب بود . واقعا انگار دوباره متولد شدم و خيلي خوشحال بودم . چشمم افتاد به آلبوم بچگي هام كه مخصوص خودم بود . البته الان ديگه عكسي توش نبود چون همه رو بردم توي خونه خودمون و توي يه آلبوم جديد گذاشتم . خالي از لطف نيست و عكسش و به يادگار ميزارم . چون از ديروز شده اسباب بازي محبوبه شما و ميشيني و ورق ميزني و كلي هم همزمان تعريف ميكني .
يادمه اين آلبوم رو توي مسابقات دكلمه كودكستانمون بهم دادن به همراه يه خونه سازي
كودكستان ابن سينا همدان خيابان طالقاني
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی