ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

يك شب دل انگيز مادر و دختري

1390/10/25 9:56
1,003 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب از اينكه بابا پيشمون نبود به علت عذاداري هاي اين ماه كلي ناراحت بودم اما شما برام يه شب خاطره انگيز درست كردي . عاشق باروونم و ديشب هم بارون ميومد اما نميشد بريم بيرون و بابا هم نبود و ماشين هم برده بود . خلاصه از اين قضيه هم كلي دلم گرفت . شما داشتي كارتون ميديدي و با اسباب بازي هات بازي ميكردي ساعت 8 بود . اومدم و تند تند گوشت چرخ كرده با يكم پياز داغ و گوجه رنده شده به جاي رب برات مواد سس ماكاروني رو درست كردم و  نصف بسته نودل هم ريختم توي آب جوش و آبكش كردم و بعد باهم ميكس كردم و برات ماكاروني درست كردم نميدوني چقدر دوست داشتي و وقتي بهت غذا ميدادم با دست كوچولو و نرمت اون يكي دستم و نوازش ميكردي . از خوشحالي اشك توي چشمام جمع شده بود . بعد شامت كلي با هم بازي كرديم و ساعت يك ربع به 10 رفتيم  توي حموم . قبلش استخرت و پر آب كردم و چون ديگه ميتوني بشيني اردك هاتم آوردم و انداختم توي استخرت . بعد كه هواي حموم يكم گرم شد شما رو بردم . كلي از اينكه توي استخرت نشستي و اينكه ميديدي اردك ها بالا و پايين ميرن لذت بردي و ميخنديدي . با دست ميزدم توي آب و آب كه به سر و صورتت ميپاشيد خوشت ميومد و خودت هم شروع كردي به دست كوبيدن توي آب و بلند بلند ميخنديدي و منم از خوشي تو سرمست و شاد . خدايا شكرت كه تنهايي هامو پر كردي . ملودي شده مونس همه تنهايي هاي من . خدايا هزاران بار شكر. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)