مهمون های عید 1397
نفسم خداروشکر که امسال هم تونستیم میزبان عزیزامون باشیم. ناهید جون و بابا سعید از تهران و مامان پوری هم از همدان زحمت کشیدن و امسال هم اومدن تا کنارمون باشن اینروزا رو . خیلی خوش میگذره به ما و امیدوارم اونا هم خوش گذشته باشه بهشون. شب 24 اسفن رفتیم فرودگاه دنبالشون
خداروشکر تاخیر نداشتن و به سلامت رسین پیشمون . عزیزم تا پاین عید همه عکسا رو داخل همین پست میزارم برات
26 اسفند 96
نفسم تولد من بود و بابا سعید سوپرایزی به باباشی گفته بود ظهر از سرکار یدونه کیک . گل بگیره برام تا عصری تولدم رو جشن بگیریم . البته من وقتی باباشی داشت یواشکی کیک و جاسازی میکرد دیدم و سوپرایز و داغون کردم . اما در کل خیلی مزه داد . عکسا چون سر باز بود نمیشه بزارمشون چندتا رو جهت یادگاری میزارم فقط
تولد امسال خیلی متفاوت بود اول اینکه مامان بابا و مامان پوی کنارم بودن . دوم اینکه شما گفتی میخوام رقص چاقو انجام بدم و کلی لذت بردم و سوم اینکه به غیر از وجه های نقد که همگی دستشون درد نکنه و زحمت کشیدن شما یه هدیه خیلی قشنگ بهم دادی . ارزش معنویش خیلی برام بالا بود فدای اون دستای کوچولوت بشم من نفسمممم
27 اسفند 96
عشقم امشب رفتیم لب ساحل بعد کمی چرخیدیم با ماشین و بعد هم رفتیم باغ چهار فصل و کلی خوش گذشت کنار هم بهمون
28اسفند 96
یک گل گشت صبح زنونه
1397/01/04
عزیزه دلم امروز مامان پوری برگشت و کل جاشون معلومه . عمر خوشی متاسفانه کوتاه هست و خیلی زود یکی از مهمونامون رفت . بعد از اینکه مامان پوری رو. سوار پرواز کردیم به همراه بابا سعید برگشتیم خونه و همگی اماده شدیم و رفتیم بندرگاه هوا هم که رسما جهنم شده اما خوب بود در کل
بابا سعید خیلی پوستشون حساسه و افتاب واقعا بد بود ناهید جون شالش و قرض داده بود به بابا سعید برای این ما مشترکا پوشیدیم شالو . بابا سعید هم مدیون کرده عکسش و نزارم
1397/01/05
عزیزم امروز تولد ناهید جون بود و خداروشکر که تونستیم امسالم اینروز رو کنارش باشیم . خداروشکر که سایه اش بالای سرمونه
اینم کادوی قشنگ شما به ناهید جون