9 بهمن 94 ♥ یه گل گشت مادر و دختری ♥
عشقم هر سال توی این فصل تا قبل عید چند باری میرفتیم پارک جنگلی چاهکوتاه اما خب رفتن به رد و دشت مزه میده که ادم با تعداد نفرات زیادی بره . اما خب فعلا شرایط زندگی ما اینطوریه که اینجا کسی و نداریم و بابا هم که کلا همیشه نیست و سر کاره و فقط وقت خواب خونه اس . امروز صبح که بیدار شدیم دیدم هوا بدک نیست و جمعه هم که هست و شما هم بعد از چند روز مریضی حالت خوبه خداروشکر و ناهارت هم از شب قبل اماده کرده بودم . یهویی تصمیم گرفتم دو نفری بریم چاهکوتاه . این طوری شد که بساط ناهار و برداشتیم و زدیم به دشت . هوا عالی . طبیعت بی نظیر . شما هم که خیلی خانوم بودی اصلا حتی یکبارم نیاز نشد بهت واسه چیزی تذکر بدم . خیلی هم خوش گذشت شما حسابی بازی کردی و گل چیدی منم واسه خودم اتیش روشن کردم یکم دراز کشیدم و بازی کردم توی موبایلم . حدود 3 ساعتی بودیم و برگشتیم خونه . خیلی خوش گذشت . تصمیم گرفتم هر هفته تا هوا خوبه ببرمت .
لوبیا پلو