28 شهریور 94 - اخرین مرحله خرید های مدرسه
بوی مهر
باز بوی دفتر
پاک کن های سفید
ته مداد قرمز
باز هم مهر رسید
باز هم رج زدن حرف الف
باز هم دخترکی سر به هوا
دختری نازکه نامش کبراست
و د ه ها سال است
قول ها داده به خود
و گرفته تصمیم
که دگربار، کتاب خود را
باز جا نگذارد. شب به زیر باران
آن کتاب کهنه
هچنان خیس و چروکیده و باران زده است
باز هم سال دگر
باز پاییز دگر
باز تصمیم دگر
باز کوکب خانم
چند مهمان دارد
باز هم سفره رنگین پهن است
و کدام از ماها
در پس این همه سال …
حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم
همچنان با او نیست؟
خوش به حال عباس!
خوش به حال کبری!
خوش به حال حسنک!
که همه دغدغه شان
سفره و دفتر خیس است و صدای یک بز
خوش به حال همه شان!
که ز ما جا ماندند
همه کودک ماندند
و رسیدیم ما به سرابی که هم اکنون هستیم
و غم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست.
عشقم امروز لباس فرم مدرسه هم اماده شده و تحویلش گرفتیم . الهی مامان فدات بشه با اون لباست . مثل خاله سوسکه شده بودی . البته هر کاری کردم نمیزاری مقنعه بمونه رو سرت که فعلا نم اذیتت نکردم گفتم ببینی بچه های دیگه پوشیدن ایشا الله خودت میپوشی . ولی انقده خوردنی میشی با مقنعه که حد نداره
اینم کیف کوله ای خوجلت که جوجه هست .البته کیف در مدرسه هستین اما خب برای بردن تغذیه و این طور چیزا نیاز داری بهش
اینم عشقم با لباس فرمش