روزمرگیهای این چند روز
عشقم بعد ال تموم شدن مراسم عروسی و در اومدن خستگیمون این روزا یه سری کارای روزمره داریم صبحا که بیدار میشیم صبحونه و حموم و بعدم کمی تی وی و بعد ناهار و بعد لالای عصرگاهی و عصر ها هم بیرون بعدش هم شام میخوریم و طبق برنامه حدود یک ساعتی با تبلتت بازی میکنی و حسابی همه چیزش و یاد گرفتی خیلی خوشحالم بابت خریدن این هدیه واست فکر کنم بهترین انتخاب بود چون هم دایره لغاتت افزایش پیدا کرده هم اینکه هر کاری که میکنن عروسکای بازیها رو میگی . در کل همه چیز ارومه خداروشکر
اینم یکی از تفریحاته جدیدت هست. تا میریم توی محوطه خونه ناهید جون اینا گوشی تلفن و میگیری و مثلا با اینو اون حرف میزنی و هر کی رد میشه کلی میخنده به حرکاتت
اینروزا بازار ابنبات چوبی هم برات گرمه گرمه و خیلی علاقه مند شدی
اینم یدونه مامان نسیم که از بس دنبالت بدو بدو کرده بود از خستگی حال نداشت
این تاب هم توی حیاط خونه دایی ناهید جونو بابا سعید هست که دیروز رفته بودیم خونشون . پسر بزرگشون به رحمت خدا رفته بود که برای تسلیت رفتیم به اتفاق خانواده عمو جمشید و عمو رحیم و عمو مجید
یه ریز برای خودت تاب تاب عباسی رو میخوندی و کلی خوش گذروندی