ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

بزرگ بشی چکاره میشی؟

عزیزه دلم چند مدت پیش از نمایشگاه کتاب برات به انتخاب خودت کتابی خریدیم . در مورد مشاغل مختلفه و وسایل مورد نیازشون اینم یک نمونه از صفحاتش این کتاب و خیلی دوست داری و همه شو حفظ کردی و هر روز میخونیش . امروز اورده بودی و برای من میخوندی و از من سوال میکردی تا من بگم . صفحه اخر کتاب این هستش این جا که رسیدیم گفتم خب حالا ملودی بزرگ بشه می خواد چکاره بشه ؟ فکر کردی و بعد بوسم کردی و گفتی میخوام مامان نسیم بشم . اشک داخل چشمام حلقه بست از حس عجیبی که با شنیدن این جمله بهم دست داد . الهی من فدای خودت و اون قلب مهربونت بشم . مرسی که اینهمه دوستم داری . می پرستمت عشق بی نهایت من ...
12 دی 1396

چاهکوتاه 8 دی 1396

عشقم امروز طی 5 دقیقه تصمیم گرفتیم که بریم ظهرو بیرون . چون هوا معلوم نیست چطوری بشه بایدم یهویی تصمیم گرفت واقعا . خلاصه که یه پیک نیک چند ساعته خوب شد و کلی خوش گذشت     هووووم خورشت بادمجون و خوراک جوجه   سه تایی کلی توپ بازی کردیم در حال تمرین نوشتن به صورت خود جوش توپت سوراخ شد زدیش سر چوب و کلی تفریح کردی شمشیر بازی با بابا به قول خودت دست گل عروس عروس خانووووم تمرین نوشتن به همراه بابا   هی به بابا میگفتی نچ نچ کار بددددد   کمک به بابا در انداخ...
8 دی 1396

نمایش عروسکی داشت عباس قلی خان پسری 2 دی 96

عشقم من زمانی که هم سنای شما بودم یعنی 7 سالم بود  اون موقع ها نوار کاست بود و همه گوش میدادن و کلی قصه ها و داستان های خیلی قشنگ بود که بابا سعید برام میزاشت تا گوش بدم . یکی از همون نوارا نوار صوتی داشت عباس قلی خان پسری بود . همیشه عاشق این داستان بودم و شاید صد بار شایدم بیشتر گوشش داده باشم . از 30 اذر این نمایش رفته روی صحنه . وقتی بنرش و دیدم نمیدونی چقدر ذوق زده شدم . خلاصه که دیروز رفتیم و کلی لذت بردیم هر دمون . تموم خاطرات بچگیم اومد جلوی چشمم . شما هم خیلی خوشت اومده بود ازشونو اخر سر هم که رفتی عکس بگیری روی سن کلی با عروسکا باهات شوخی کردن عروسگردانا و شما ریسه رفته بودی . خیلی اجرای بینظیری بود . عکساش زیاده اما دلم نیوم...
3 دی 1396

کنسرت ماکان بند 30 اذر 96

عشقم از دو هفته پیش با خاله مرجان و بنی جون برای این کنسرت بلیط گرفته بودیم . بعد از مراسم یلدایی رفتیم برای کنسرت . متاسفانه ناهید جون  و بابا سعید و مجبور شدیم سه ساعتی تنها بزاریم که کلی معذرت خواستم ازشو ن. ولییییی وای که هلاک شدم از بس جیغ زدم و کلی خوش گذشت     این ست خوشگل سوغاتی ناهید جون و بابا سعید هستش         فداتتتت بشم که کلی همراهی میکردی و تشویق ...
1 دی 1396

شب یلدا 96

عشقم خدارو شکر یکسال دیگرو هم تونستیم زیر سایه و در کنار ناهید جون و بابا سعید این شب و جشن بگیرم زحمت کشیدن و بخاطر ما اومدن دو سه روزی رو . الهی که من فداشون بشم که انقد مهربونن. اینم از عکسای اونشب خب طبیعتا منو ناهید جون نیستیم توی عکسا . لباس هامون رو برای شما و خودم و باباشی خودم دوختم     هندونمون     ژله انار قلبی   تارت انار                         لباس بابا هم اینجا معل...
30 آذر 1396

گیفت و پذیرایی یلدا 28 اذر 96

عزیزه دلم شب یلدا میوفته پنجشنبه و مدرسه اونروز تعطیله . چهرشنبه هم خود مدرسه براتون مراسم داره . اینطوری شد که تصمیم گرفتم برای 28 اذر برای دوستات چند تا چیز کوچولو تدارک ببینم تا ببری مدرسه           این گل ها هم برای خانم معلم .خانم مدیر . خانم معاون و مامان مدرسه                           ...
28 آذر 1396